قائد اسلامينسب متولد 1335 وفات 16 آبان 1394 بر اثر تصادف در يكي از روستاهاي شهرستان ديلم از توابع استان بوشهر به دنيا آمد .به گزارش ايرنا مرحوم اسلامي نسب صبح روز شنبه گذشته در جاده گناوه به ديلم بر اثر سانحه تصادف به همراه همسر و دخترش جان را از دست داد و به لقاءالله پيوست.
آقای اسلامی همان جواني است كه در روز فرار شاه روزنامه اطلاعات را با تيتر درشت «شاه رفت» به صورت كلاهي بر سر نهاده و دو اسكناس كه جاي تصاوير محمدرضا پهلوی مخلوع را از آنها درآورده، در دست گرفته و از اعماق وجودش شعار ميدهد گه شاه فرار کرد شاه با فرحش در رفت و ... او را همه بارها و بارها از سيماي ملي در دهه فجر ديدهاند.
آنچه در زير ميخوانيد گفتوگويي است با قائد اسلامينسب، جوان انقلابي ديروز و فرماندار امروز شهرستان بندر ماهشهر كه چندي پيش به عنوان فرماندار نمونه كشور نيز شناخته شده و از دستان رئيس جمهور لوح سپاس دريافت كرده است.
لطفاً خودتان را معرفي كنيد؟
قائد اسلامينسب فرزند مرحوم خليفه خواجهگيري متولد سال 1335، داراي مدرك تحصيلي مهندسي عمران و فوق ليسانس مديريت دولتي، دوران طفوليت و تحصيلات ابتدايي خود را در روستاي ليلتين از توابع شهرستان بندر ديلم گذراندم؛ بعدها براي ادامه تحصيل به شهر ديلم رفته و مدرك سيكل را در شهر ديلم و ديپلم متوسطه را نيز در هنرستان حاج جاسم بوشهري در سال 54 اخذ كردم و در حال حاضر نيز خانواده و بستگانم در شهرستان بندر گناوه سكونت دارند.
از چه زماني و چگونه وارد مباحث انقلاب و مبارزات آن زمان شديد؟
از سال 48 در بندر ديلم به وسيله ارتباط با معلمان دلسوز و مؤمن و مردمي انقلابي و آشنايي بيشتر با روحانيت، به ويژه مرحوم شيخ احمد توكلي كه در ديلم دوران تبعيد خود را سپري ميكرد، امامشناسي من آغاز شد.
فعاليتهاي مبارزاتي و اقدام به كارهاي فرهنگي و آشنايي مردم با ظلمهاي رژيم ستمشاهي از سال 1350 در بوشهر به طور فراگير شروع شد و در سال 57 به اوج خود رسيد، كه به تبع بنده نيز در همان زمان همگام با ديگر مردم انقلابي آن ديار به مبارزه و فعاليت پرداختم.
فعاليتهاي مبارزاتي خود در آن زمان را تشريح كنيد؟
يكي از راههاي اعتراض به حكومت شاهنشاهي، آگاهي دادن به مردم و تجمعهاي اعتراضآميز بود كه براي نخستين بار اينگونه فعاليتها در آن منطقه در خوابگاه هنرستان شبانهروزي حاج جاسم بوشهري توسط بنده و تعدادي از دوستان به راه افتاد و شكل گرفت.
براي شروع كار به انواع مختلف نسبت به وضعيت غذا، نظافت، خدمات و ... اعتراضاتي را انجام ميداديم كه به همين دليل روزي نيروهاي ساواك يكي از دوستان را بازداشت كردند و از او علت اعتصاب غذا را پرسيدند.
وي نيز به زبان محلي به ساواكيها گفت كه بچهها شله «نوعي غذاي محلي» ميخواهند و كتلتهايي نيز كه طبخ ميشوند بسيار ضخيم و مانند كوربك «قورباغه» هستند.
همين ترفند سبب شد تا ساواك وي و ديگر دوستان را با تصور اينكه افرادي ساده و دهاتي هستند و چيزي از سياست نميدانند، آزاد كند.
در مورد نقش خود در مبارزات آن زمان بيشتر توضيح دهيد؟
براي آگاهي دادن بيشتر به مردم، بايد اعلاميهها و نوارها و عكسهاي امام راحل (ره) را به آنها ميرسانديم، كه بنده يكي از رابطان بين بوشهر، قم، تهران و شهرهاي ديلم و گناوه بودم.
اين ارتباط با سختي و مشقت فراواني انجام ميشد و در همين ارتباط بيش از 1.5 سال در بوشهر با نام مستعار و به صورت مخفي و در قالب يك بازرگان منزلي را در منطقه صلحآباد اجاره كرده بودم.
در همين مدت دو بار توسط مردم بوشهر مورد اعتراض و حمله قرار گرفتم، چراكه تصور ميكردند كه من ساواكي هستم و بين مردم نفوذ كردهام، كه با شناختي كه برخيها به دست آورده بودند مانع از ادامه و تكرار اين روند شدند.
نخستين باري كه شعار «بگو مرگ بر شاه» در بوشهر طنينانداز شد، زماني بود كه به تازگي از قم برگشته بودم و اين شعار را از آنجا با خود آورده بودم كه اتفاقاً نخستين اعتراض دستهجمعي و مردمي بوشهر نيز بود كه اولين شهيد بوشهر نيز در همان تظاهرات تقديم انقلاب شد كه فردي كارگر به نام «جمشيدو» بود كه به اشتباه مورد اصابت گلوله دژخيمان پهلوي قرار گرفت.
تكثير نوار، اعلاميه و پخش آنها و مبارزاتي كه در دوران تحصيل داشتيم و همچنين مبارزه با فسادهاي اجتماعي و معلمان كمونيستصفت نيز از ديگر اقدامات و فعاليتهاي ما در آن دوران بود.
از خاطرات مبارزاتي خود در آستانه پيروزي انقلاب بگوييد؟
به خاطر دارم كه در واپسين روزهاي حيات منحوس رژيم پهلوي، با وجود اينكه دانشآموز دبيرستان سعادت نبودم اما براي انجام كارهاي مبارزاتي و اعتراض به آنجا رفته بودم كه دبيرستان سعادت محاصره شد.
به همين جهت، همراه تعدادي از همرزمان بالاي پشت بام دبيرستان رفتيم و شروع به پرتاب سنگ به سوي نيروهاي امنيتي كرديم كه ناگهان گلولهاي به قلب يكي از دوستان دانشآموز به نام «ميگلي» اصابت كرد و منجر به شهادت وي شد، و ما نيز به تلافي اين مسئله، محاصره را شكسته و وارد اماكن دولتي شده و اقدام به شكستن مجسمههاي شاه مخلوع كرديم و جنگ و گريز ما ادامه داشت تا وضعيت تقريباً به صورت حكومت نظامي درآمد.
اما در مجموع مهمترين اقدامي كه در آن برهه انجام داديم به آتش كشيدن مشروبفروشيها بود و همچنين به شخصه اقدام به گذاشتن مواد منفجره در كلانتري صلحآباد كردم.
در تهران چه فعاليتهايي داشتيد؟
حضور من در تهران بيشتر براي تهيه عكس، اعلاميه، كتابهاي انقلابي، پوستر و ... بود و در اكثر راهپيماييها نيز شركت داشتم و خدا را شاكرم كه قطرهاي ناچيز از اقيانوس مردم خوب و انقلابي ايران بوده و راه و روش خود را پيدا كرده بودم و همگام با مردم و گوش به فرمان امام (ره) در روند براندازي نظام ستمشاهي مشاركت داشتم.
اما تصور ميكنم 15 بهمن ماه 57 بود كه دوستان پيام دادند كه تهران احتياج به نيرو دارد و انقلاب در حال پيروزي است؛ 17 بهمن بود كه وارد تهران شدم كه آن روز به هيچ عنوان عادي نبود و سنگربنديهاي مردمي، وجود نيروهاي تا بن دندان مسلح نظامي، تعطيلي بازار، راهپيماييهاي عظيم و ... همه نشان از غير عادي بودن اوضاع آن زمان تهران و كشور داشت.
اوج فعاليت و مبارزات ما بين هفدهم تا بيست و سوم بهمنماه 57 بود كه بطور مستقيم وارد جنگ و گريز و مبارزه شديم.
در آن ايام در تسخير كلانتريها، پادگانها، اماكن مستشاران آمريكايي، كارخانه اسلحهسازي، پادگان گارد شاهنشاهي، پادگان لويزان، دستگيري هويدا و ژنرالهاي رژيم شركت داشتم.
زماني كه در تهران بوديد با خانواده هم ارتباط داشتيد؟
خير، چه بسا اگر اتفاقي براي من ميافتاد شايد اكنون جزو شهداي گمنام بودم، چرا كه غير از تعداد معدودي از دوستان، كسي از من اطلاعي نداشت و با مادرم نيز خداحافظي كرده و خود را به خدا سپرده بودم، اما تقدير و خواست خداوند متعال بر اين بود كه همچنان در خدمت اين انقلاب بمانم.
در مورد تصويري كه هرساله از آن دوران از شما پخش ميشود توضيح دهيد؟
روز 26 ديماه 57 كه مصادف با روز فرار شاه خائن از كشور بود، جزو هدايتكنندگان و شعار دهندگان تظاهراتها بودم، ساعت حدود 9 صبح بود كه روزنامه اطلاعات آن روز توزيع شد، تيتر بسيار درشتي كه اين روزنامه با عنوان «شاه رفت» زده بود را سوژه بسيار مناسبي براي خوشحالي مردم ديدم، كلمه «در» را بين «شاه» و «رفت» اضافه كردم كه تبديل شد به «شاه در رفت» و آن را به صورت كلاه درآورده و روي سر خود گذاشتم.
دو اسكناس هزار توماني هم درون جيبم داشتم كه تصوير شاه خائن را به خاطر نفرتي كه از او داشتم، در آورده و در دو دستم گرفتم و مشغول شعار دادن شدم كه بعدها اين تصوير را از تلويزيون ديدم.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي چه مسئوليتهايي داشتيد؟
با فرمان امام راحل (ره) در تاريخ 1/4/58 مأمور تشكيل جهاد سازندگي در بوشهر شدم، چهار سال مسئوليت جهاد سازندگي شهرستان بندر ديلم را عهدهدار بودم و سه سال نيز در همين مسئوليت در شهرستان بندر گناوه بودم.
همچنين به مدت چهار سال مسئول مهندسي و بهداشت جهاد استان بوشهر بودم، سه سال فرماندار شهرستان بندر ديلم، هشت سال مديرعامل جهاد نصر بوشهر، سه سال مسئول گردان مهندسي جنگ جهاد سازندگي بوشهر، 3.5 سال فرماندار دشت آزادگان بوده و هماكنون نيز حدوداً مدت يك سال است فرماندار شهرستان بندر ماهشهر هستم.
در پايان چه پيامي براي نسل جديد داريد؟
اين انقلاب از آن يك گروه خاص و يك قشر از مردم و يا پايتختنشينها نبود، بلكه آن را بيشتر، پابرهنهها انجام دادند و تمام اقشار ملت يكپارچه و متحد به رهبري زعيمانه امام خميني (ره) آن را به ثمر رساندند.
اين انقلاب به راحتي به دست نيامده، بلكه شكنجهها، تلاشهاي فراوان، زندانيها، شهداي بسيار و ... را در پي داشته و بايد براي حفظ آن تمام كوشش خود را به كار ببريم.
دشمن در اين سالها به عناوين مختلف به دنبال ضربه زدن به انقلاب اسلامي ايران بوده اما به بركت بصيرت مردم و رهبري پيامبرگونه ولي فقيه تاكنون مأيوس مانده است.
رمز وحدت كه همانا پيروي از فرامين امام راحل (ره) بود امروز نيز با اطاعت از فرامين مقام معظم رهبري آیت الله خامنه ای بايد حفظ شود و نبايد به هيچ عنوان اثرات ثمربخش اين انقلاب را فراموش كنيم.
حادثه رانندگی صبح 16 آبان 1394 بین دو دستگاه پژو در محور گناوه ـ دیلم استان بوشهر، ۵ کشته و ۲ زخمی برجا گذاشت که « قائد اسلامی نسب » چهره معروف انقلابی نیز در میان کشته شدگان بود.
به گزارش خبرگزاری فارس از بوشهر، در تصادفی بین دو دستگاه پژو، در محور گناوه به دیلم (۱۰ کیلومتری دیلم)، اتفاق افتاد که متأسفانه ۴ نفر از سرنشینان یکی از خودروها جان خود را از دست دادند و در خودروی دیگر نیز یک نفر کشته و دو نفر زخمی شدند.براساس گزارش خبرنگار فارس از دیلم در این حادثه ناگوار رانندگی، قائد اسلامینسب از چهرههای معروف حوادث روزهای انقلاب جان خود را از دست داد، ضمن اینکه همسر و دختر ایشان نیز در بین کشته شدگان این حادثه رانندگی بودند.
برچسب : نویسنده : azadamirkhizia بازدید : 253