شاه خوشین لرستانی

ساخت وبلاگ

شاه خوشین لرستانی (467-406): زین الواصلین و فخر العاشقین مبارک شاه ملقب به شاه خوشین لرستانی فرزند جلاله خانم و نوه‌ی میرزا امان اللّه لرستانی بنا به اسناد موجود در سال 406 هجری در لرستان متولد و در سال 467 وفات یافته است. او عاشقی است جانباز و عارفیست خانه برانداز و فرزانه‌ایست محبوب و دیوانه‌ایست مجذوب و مستی است چالاک و رندی است بی‌باک. در مجموعه ی رسائل اهل حق آمده است که او از مادری بکر (سال‌هاست که بنا به نظریه‌ی دانشمندان بیولوژی یا زیست شناسی بکرزائی رد شده است بنابراین غیرممکن به نظر می‌رسد که انسان ماده بدون مقاربت جنسی آبستن گردد، زیرا جنین نتیجه‌ی ترکیب سلول جنسی نر و تخمک می‌باشد.) به نام جلاله متولد و در لرستان نشو و نما یافته و بر طریقه‌ی طریقت قدم زده و جمعی از ارباب حال و اصحاب کمال را دیده و سپس علما و حکما به خدمت او رسیده و از دانش او گل‌ها چیده و بالاخره سرانجام در آب رود گاماسب فرو رفته و در همانجا خفته است.

در یادداشت کاکاردائی آمده است: شاه خوشین در هنگام کودکی در لرستان بزرگ شده و سپس به همدان رفته و به تحصیل علوم پرداخته و در جوانی جامع علوم آمده و مدرس مدرسین گشته و پس از ان به زادگاهش بازگشته و در سی و دو سالگی خود را مظهر الوهیت خوانده و در شصت و یک سالگی روزی با یارانش در رودخانه‌ی گاماسب به شنا کردن می‌پردازد و در آب فرومی‌رود و روان پاک و مطهرش به جهان جاودانی پرواز می‌کند.

نوشته‌های گوناگون درباره‌ی زمان شاه خوشین بدین گونه است:

1- برهان الحق او را در قرن چهارم هجری و همزمان باباطاهر می‌داند.

2- در خلاصه‌ی سرانجام خطی که در نزد آقای سید کاظم نیک نژاد است، شاه خوشین را در 366 سال پس از حضرت علی علیه‌السلام می‌نویسد. چون حضرت علیعلیه السلام در سال چهلم هجری شهید شده، از این رو پیدایش شاه خوشین به سال 406 هجری خواهد رسید. در مجموعه‌ی رسائل اهل حق هم از ظهور او پس از 366 یاد می‌کند که همان شماره‌ی پس از علی را نمایان می‌سازد.

3- آقای دکتر محمّد مکری در پیش گفتار شاهنامه حقیقت می‌نویسد: مبارک شاه که به نام شاه خوشین خوانده می‌شود در قرن چهارم هجری از دختری بکر میان لرها متولد شد. رویهم رفته خلاصه‌ی همه‌ی نوشته‌ها زمان شاه خوشین را در نیمه‌ی قرن پنجم (از 406 تا 467) نشان می‌دهد.

نام چند تن از یارانش که با او هم عقیده و همراز بوده‌اند بدین ترتیب است: باباطاهر همدانی، بابافقیه لرستانی، بابابزرگ لرستانی، باباحسن لرستانی، کاکاردا، قاضی نبی، خداداد، قرندی، هندو، خوبیار، حیدرپیرخضر، ریحان، پیر شهریار اورامی، لزا خانم جاف و ...

از شاه خوشین و یارانش دوبیتی‌ها و سروده‌های زیادی به کردی به جای مانده که به نام (دوره‌ی شاه خوشین) معروف است و بیشتر این سروده‌ها که عرفانی است بسی دلنشین و شیواست. اینک چند دوبیتی از او نقل می‌شود:

یارسان ورا، یارسان ورا

رای حق راستین برانان ورا

پاکی و راستی و نیکی وردا

قدم و قدم تا و منزلگا

یعنی: ای یارسان، راه حق راستی است و باید به راه راست بروید و پاکی و راستی و بردباری را قدم به قدم تا منزلگاه شعار خود سازید.

یاران او بسو، یاران او بسو

یاران چنی هم بیان او بسو

و تیژی شمشیر و باریکی مو

هیچ کس نویرو ورترجه هندو

یعنی: ای یاران با هم به سوی کوه بسو بیایید، تیزی شمشیر و باریکی مو به هندو نمی‌رسد و می‌دانم که (هندو) جلو از همه قباله‌ی راز مگو را می‌یابد.

غلامان داو، غلامان داو

پری قباله مکن داوای داو

قباله‌م نیان نه‌ئی تاش کاو

هر کس برآورد آنه خوشین باو

یعنی: ای غلامان برای قباله‌ی راز مگو نجنگید، من قباله را در میان کوهی گذاشته‌ام، هرکس آن را پیدا کرد وی پیرو شاه خوشین است.

منبع : http://faribakianian.blogfa.com/post/15

*******

مبارک‌شاه

زادهٔ : قرن چهارم هجری
نامشخص

درگذشت : قرن پنجم هجری
شهرستان کوهدشت (بلوران)

محل زندگی : لرستان

ملیت : ایرانی

پیشه : پیشوای دینی

آثاردوره شاه خوشین

عنوان : شاه‌خوشین

مکتب : یارسان

والدین : ماما جلاله (دختر میرزا آمانا)

مبارکشاه ملقب به شاه‌خوشین، یکی از رهبران نخستین یارسان است که در قرن چهارم هجری می‌زیسته‌است. وی در میان یارسان نخستین کسی‌ست که تجلی دورهٔ کامل حقیقت به شمار می‌آید.

شاه‌خوشین در میان یارسان به «زرده‌سوار» و «هزار سوار» نیز مشهور است، به همین دلیل برخی این فرضیه را مطرح کرده‌اند که وی همان شاه خورشیدی و بنیانگذار ملوک هزاراسپی (اتابکان لر) بوده‌است.

زندگی

مبارکشاه، ملقب به شاه‌خوشین، فرزند مامه جلاله و نوهٔ میرزا آمانا بود. در سرانجام کتاب مقدس یارسان آمده‌است که وی از مادری باکره به‌دنیا آمده‌است. در سرانجام همچنین اشاره شده که شاه‌خوشین برای کسب علم به همدان هجرت کرد و بعدها به زادگاه خویش بازگشت و در ۳۲ سالگی اظهار مظهریت خدا در خودش کرد. او در این خصوص چنین سرود:

از ابر بهاران بر آرم دمه رااز گرگ درنده بستان بره را

دبدبه جهان به نیم جو نخرمصراف جهان می‌شناسم همه را

در سرانجام، باباطاهر یکی از یاران شاه‌خوشین ذکر شده‌است؛ ولی نکته‌ای که بسیار آشکار است تأثیر شاه‌خوشین بر عرفان باباطاهر می‌باشد

اشعاری از شاه‌خوشین به گویش کردی گورانی مانده‌است، که به «دورهٔ شاه‌خوشین» مشهور است. پیش از شاه‌خوشین، کسانی همچون بهلول ماهی و بابا سرهنگ ظهور کردند؛ اما شاه‌خوشین دورهٔ کامل ظهور ذاتی قبل از سلطان سهاک به شمار می‌رود. شاه‌خوشین را می‌توان از پیشگامان شعر و ادب ایرانی پس از حملهٔ اعراب دانست.

دیدار با باباطاهر

بر اساس نسخه دوره شاه خوشین و همچنین نسخه‌های دیگر نزد یارسان، شاه خوشین با یاران خود (که قلندروار زندگی می‌کردند) بر باباطاهر مهمان می‌شود. به گفته مراد اورنگ شاه خوشین لرستانی فروغ ایزدی را در باباطاهر می‌بیند و به همین خاطر او را در جرگۀ یاران ویژه خود درمی‌آورد. در ابتدای نسخهٔ دوره شاه‌خوشین مقدمه‌ای دیده می‌شود که به نظر می‌رسد در قرن‌های بعدی، به احتمال قرون دوازدهم و سیزدهم هجری، نوشته شده باشد؛ در این مقدمه شرح ماجرای مهمان شدن شاه‌خوشین بر بابا چنین آمده‌است:

شاه چنی میردان شاه خوشین پَسَنچه الوند کوه دا شی و آرومن

خلق همدان آمان و پیشوازسر و مال کِردن گِشت و پای انداز

شاه واتش و خلق خاران ظاهروعدهی مهمانیم و یانه طاهر

شاه خوشین خوشنام قدم رنجه کِردتشریف و یانه باباطاهر بِرد

طاهر چه هیبت شاه آما وَ درچو سر یانه قاپیش کَت وَ سر

شاه پرسا طاهر اینه چیشن چیشفرق پیشانیت پی چی بین ریش

طاهر و آواز واتش وی وینهآو کَس هواخوات فرق او هوینه

نمونهٔ اشعار

اشعار وی به‌مانند فهلویات بر وزن هجایی و غالباً ۱۰ هجایی‌است.

پری شام کردن، پری شام کردنای رمه زنی پری شام کردن

خواجام دیارن اسپشان زردنخواجام خوشینا شفای گرد دردن

  • معنی: برای قرب به شاه‌خوشین است که چوپانی می‌کنم. سرورم پیدا و آشکار است و با آن اسب زردرنگش مشخص است. سرورم شاه‌خوشین است که شفای همهٔ دردهاست

منبع : ویکیپدیا

************

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از کساني که در زمره موسسين و بنيانگذاران اهل حق به آن اشاره مي شود، شاه خوشين(مبارک شاه) است. اما در مورد شاه خوشين کلمات متفاوتي بيان شده که به برخي از آنها اشاره ميکنيم.
ميرزا امانا يکي از بزرگان نامي لرستان شش پسر داشت و يک دختر به نام ماماجلاله. دختر روزي به هنگام بامداد از خواب بر مي خيزد و رو به آفتاب خميازه مي شکد که پرتوي آفتاب به گلويش فرو مي رود، انگشت به دهان مي برد تا آن را بيرون بياورد اما نمي تواند و جريان را به مادرش مي گويد. پس از مدتي نشانه بارداري در او ظاهر مي شود؛ پدر، مادر و برادران آگاه شده و درباره او بد گمان مي گردند. پدر پسران را فرا مي خواند و به آنان فرمان مي دهد جلاله را به نقطه دوري ببرند و پنهاني او را بکشند. برادران پس از بردن خواهر مي گويند او را نکشيم بلکه در بيابان رهايش کنيم تا درندگان او را بخورند اما يکي از برادران مي گويد برگرديد، من خود او را مي کشم. دست و پا و چشم خواهر را مي بندد، شمشير را بلند مي کند که او با بکشد، اما دستش خشک شده و پايين نمي آيد. با دست چپ شمشير را بلند مي کند، اما آن هم خشک مي گردد. ناگهان طفلي در شکم جلاله بود به زبان آمده و چنين مي گويد:
سوار نيم سواران سرايند
غلامانيم غلامان خداوند
اي کور باطنان با ما مياوريد گزند
جلاله بکرن شهنشاه فرزند[1]
چون هنگام وضع حمل جلاله مي رسد ميرزا امانا دستور مي دهد همه ي مردم جمع شوند تا از چگونگي زائيدن دخترش آگاه گردند، آنگاه تشتي از طلا جلو دهن دختر مي گذارند. ناگهان فروغي از دهان جلاله نمايان مي شود و به درون تشت مي افتد که پرتو آن ناظران را خيره مي کرد. چون خوب نگاه کردند نوزادي را در ميان تشت مشاهده کردند که پسر بود. خبر مي رسد لشکر روم به لرستان حمله کرده. همه مردم بار و بنه خود را جمع مي کنند و به جاي امن مي روند. ميرزا امانا هم مي خواهد برود. دستور مي دهد طفل را سوار کنند. حدود صد نفر مي آيند کودک را بلند کنند اما نمي توانند. غضبناک شده دستور مي دهد تشت را بر سر نوزاد سرنگون کنند، اما نمي توانند. ماماجلاله مي گويد هزار نفر هم نمي توانند. بعد دستور مي دهد گاوي بياورند و ريسمان به شاخ او وصل کنند و تشت را حمل نمايند.[2]
جيحون آبادي داستان تولد شاه خوشين را به صورت ديگري نقل کرده است. ايشان مي گويد:
«خداوند قبل از اينکه به شاه خوشين حلول کند، به صورت شاه رضا در هندوستان بود.
حکايت کنم از جهان کبريا
چو شد غيب زان جامه شاه رضا
ز جام خوشين شاه برون آمدي
چو خور در لرستان نمايان شدي
نهان گشت در هند چون کبريا
ز پس در لرستان بزد بارگاه

سپس داستان را چنين ادامه مي دهد: چون سلطان دين حيدر ذاتش از معدن سر بيرون آمد (علي از جسم شاه رضا بيرون آمد) دختري باکره و زيبا به نام ماماجلاله از ايل لرستان را انتخاب مي کند و دختر از ذات خدا حامله مي شود و چون ايل از مکاني به مکان ديگر کوچ مي کند، ماماجلاله از ايل عقب ماند که ناگاه سه تن به نامهاي کاکاردا، قاضي و خداداد به فرمان حق به ديدن او مي آيند، ماماجلاله از آنها مي خواهد او را بر گاو سوار کرده و به ايل برسانند اما آنها پاسخ مي دهند: چون ذات خدا سنگين است ما نمي توانيم تو را بر گاو سوار کنيم.
گران است چون ذات آن کردگار
نداريم قدرت وراکرده بار
چه گاويست قدرت کشد بار او
جهان مايل است بس بديدار او
مخور غم ايا بانوي خوش لقا
گران گشت بارت ز ذات خدا»[3]
پس از رسيدن ماماجلاله به ايل و وضع حمل اطرافيان نوزاد را به عنوان خدا سجده مي کنند.
جلاله از آن بار آزاد شد
ز ديدار آن طفل دلشاد شد
دوان آمدند تا به پابوس شاه
رسيدند کردند بر وي نگاه
چو ديدند ذات جهان آفرين
نمودند سجده بروي زمين[4]
بعد از اينکه شاه خوشين بزرگ شد مي گويد: من خدا هستم و کاکاردا هم او را سجده مي کند و مي ستايد.
بفرمود من مظهر حيدرم
دگر ذات يکتاي آن داورم
ببينيد ما را همه کل شي
کنيم مردگان را به تقدير حي
ز جام علي پس شده جلوه گر
شدم همچو خور طالع اندر بشر[5]
چو کاکاردا ديد حي ودود
بروي زمين کرد او را سجود
خداوند هستي بماها بجود
تويي خالق از هر چه بود و نبود
گواهي دهم از همه نيک و بد
ز تو شد مقدر ازل تا ابد
خدايي و پيغمبري هم امام
سپاس از تو دارم به هر صبح و شام
تو خاوندگاري منم جبرئيل
به بنده شدي هادي و هم دليل[6]
تويي شاه خوشين اين زمان زين وطن
که با بندگانت بداري سخن[7]
بعضي از ياران برجسته شاه خوشين: کاکاردا، قاضي نبي، خداداد، قرندي، بابا بزرگ، بابا فقيه، هندوله، خوبيار، ميرزا امانه و ماماجلاله.
از داستان فوق نحوه تولد شاه خوشين که برداشتي مشابه حضرت عيسي عليه السلام براي وي است را در مي يابيم و بدين وسيله ادعاي مستقل بودن آيين ياري زير سوال مي رود و ديگر ادعاي خدايي شاه خوشين که بعد از بزرگ شدن وي اتفاق افتاده است و ديگر حلول ذات خداوند در جسم انسان است و بلکه خود انسان است که ادعاي خدايي مي کند و نيز در قسمتي از داستان که ماماجلاله از ايل عقب افتاده بيان مي شود که کاکاردا و ... به فرمان حق به ديدن او مي آيند در حالي که در جاي ديگر بيان مي شود بعد از آنکه شاه خوشين ادعاي خدايي کرد کاکاردا به او سجده کرد. در اينجا جاي سوال است که اگر کاکاردا از جانب حق آمده اند چرا قبل از ادعاي خدايي شاه خوشين به وي سجده نکرده اند؟ مگر در مدتي که ذات خدا از کالبد شاه رضاي هندي وارد کالبد شاه خوشين شد، دنياي اهل حق بدون خدا مانده بود؟ يا آيا کاکاردا منتظر مانده بود تا شاه خوشين ادعاي خدايي کند، سپس به او سجده کند؟

منابع:
1-مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، ص 31
2-بزرگان يارسان، صص 8-10
3-شاهنامه حقيقت، ص 276
4-همان، ص 278
5-شاهنامه حقيقت، ص 276
6-همان، ص286
7-همان،ص 284

https://www.adyannet.com/fa/news/5890


برچسب‌ها: شاه خوشین لرستانی, شعرا, باباطاهر, اهل حق

بیوگرافی...
ما را در سایت بیوگرافی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadamirkhizia بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:56