احمد مقربی | |
---|---|
سرلشکر مقربی زمان دستگیری | |
محل تولد | تهران |
تاریخ تولد | ۱۳۰۰ خورشیدی |
محل مرگ | تهران |
تاریخ مرگ | ۴ دی ۱۳۵۶ |
تابعیت | ایران |
نیرو | زمینی |
طول خدمت | ۲۹ سال |
درجه | سرلشکر |
فرماندهی | ریاست رکن پنجم ستاد ارتش |
کارهای دیگر | جاسوسی |
احمد مقرّبی افسر ارتش شاهنشاهی در دوران محمدرضا پهلوی بود که در تاریخ ۴ دی ماه ۱۳۵۶ به جرم جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی اعدام گردید. وی به مدت ۳۰ سال برای کاگب خدمت میکرد و ۱۱ سال بطور مستمر با اسم رمز «مرد» با سفارت شوروی در تهران در ارتباط بود.
احمد مقرّبی در سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری گردید و با درجه ستوان سومی فارغالتحصیل شد. دوره مقدماتی و عالی مهندسی را در ایران و دوره فرماندهی و ستاد را در آمریکا گذراند. مقربی پس از انحلال حزب توده و دستگیری اکثر افراد وابسته به حزب، مدت ۷ ماه بازداشت گردیده ولی به علت فقدان مدارک لازم آزاد گردید. سرلشکر مقربی معاونت اداره پنجم و ریاست رکن پنجم ستاد ارتش را بر عهده داشت و در طی سالها ترقی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد.
در آذرماه ۱۳۵۶ اعلام شد که یک شبکه جاسوسی کا.گ. ب در ایران کشف شده است و سرلشکر مقربی به همراه شخصی بنام کابانف که از افسران جاسوسی سیاسی بود، توسط اداره هشتم ساواک دستگیر شد ولی کابانف چون مصونیت دیپلوماتیکداشت آزاد گردید. در روزهای بعد شخصی بنام علینقی ربانی نیز در همین ارتباط دستگیر شد و هر دو نفر بسرعت محاکمه شده و در ۴ دیماه ۱۳۵۶ مطبوعات اعلام کردند که «... حکم دادگاه برای سرلشکر احمد مقربی، که به موجب رأی صادره از دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم گردیده بود، در بامداد امروز اجرا گردید. سرلشکر مقربی، به جرم جاسوسی و دادن اسرار نظامی ایران به عمال بیگانه، در دادگاه نظامیمحکوم به اعدام شده بود.» ربانی نیز، پس از تأیید حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر نظامی در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۶، اعدام شد.
نحوه کشف ارتباط سرلشکر مقربی و دستگیری وی، همواره حالت معما داشته است و با حدس و گمانهای چندی همراه بوده اما کشف ارتباط و دستگیری وی برای حکومت وقت ایران و شوروی دارای اهمیت بسیار بود زیرا سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی یکی از مهمترین عمال جاسوسی خود را از دست داد. بنا به گفته کوزیچکین: او بهترین عامل رزیدنسی به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعاً برای اتحاد شوروی حایز اهمیت بود در اختیار میگذاشت.
محمدرضا سعادتی بعد از انقلاب اسلامی در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) دستگیر و محاکمه شد.
---------------------------------------------------------------------------------------
روز چهارم دي 1356 سرلشكر مقربي كه در دادگاه بدوي و تجديد نظر نظامي به جرم جاسوسي براي بيگانگان به اعدام محكوم شده بود تيرباران شد.
به گزارش پارسینه، احمد مقربي فرزند حسن در سال 1300 در تهران متولد شد. پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه وارد دانشكده افسري گرديد و با درجه ستوان سومي فارغالتحصيل شد. نامبرده همچنين دورههاي متعددآموزش نظامي منجمله، دوره مقدماتي و عالي مهندسي، دوره فرماندهي و ستاد در امريكا، دوره پدافند عالي از آمريكا و دانشگاه جنگ را گذرانيد و از سال 1327 وارد خدمت در ارتش شد و مشاغلي از جمله عضو نهضت مقاومت ملي، عضو انجمن جغرافيا و مهندسين امريكا، معاون اداره پنجم و رئيس ركن پنجم ستاد ارتش را بر عهده داشت. طبق اسناد ساواك، مقربي پس از انحلال حزب توده و دستگيري اكثر افراد وابسته به حزب مدت هفت ماه بازداشت گرديده ولي به علت فقدان مدارك لازم آزاد ميگردد .
ولي مجدداً در سال 1344 روسها با توجه به موقعيت وي و دسترسي اطلاعاتياش به نامبرده نزديك شده و با تهديد و افشاء ارتباط وي با يك سرهنگ فراري، او را وادار به همكاري ميكنند. مشاراليه حدود 11 سال با سفارت شوروي سابق در تماس بود و اطلاعات مهمي را درباره حكومت پهلوي در اختيار روسها گذاشت.
در آذرماه 1356 در مطبوعات و رسانههاي رسمي و نيمهرسمي ايران اعلام شد كه يك شبكة جاسوسي كا.گ.ب در ايران كشف شد و «سرلشكر مقربي» دستگير و محاكمه گرديد، با فاصلة زماني اندك، اعلام شد كه يكي از مقامات وزارت آموزش وپرورش به نام «علينقي رباني» نيز به همان اتهام دستگير شد و مورد محاكمه قرار گرفت. در چهارم ديماه 1356 مطبوعات رژيم اعلام كردند كه «... حكم دادگاه براي سرلشكر احمد مقربي، كه به موجب رأي صادره از دادگاه تجديد نظر به اعدام محكوم گرديده بود، در بامداد امروز اجرا گرديد.
سرلشكر مقربي، به جرم جاسوسي و دادن اسرار نظامي ايران به عمال بيگانه، در دادگاه نظامي محكوم به اعدام شده بود.» «رباني» نيز، پس از تأييد حكم اعدام وي در دادگاه تجديد نظر نظامي در 25 دي ماه 56، اعدام شد.نحوة كشف ارتباط سرشكر مقربي، كه از بزرگترين پيروزيهاي ضدجاسوسي به شمار ميرفت و همواره براي مقامات روس حالت معما داشته است.
كوزيچكين در مورد سوابق مقربي مينويسد كه وي«سي سال از عمال كا.گ. ب بود. از زماني كه افسري جوان بود، در سال 1945 [= 1324 خورشيدي] به خدمت اين سازمان درآمد. او بهترين عامل رزيدنسي به حساب ميآمد و اطلاعات محرمانهاي را كه واقعاً براي اتحاد شوروي حايز اهميت بود، در اختيار ما ميگذاشت در طي سالها ترقي بسيار كرد و مسئول خريد اسلحه از امريكا و ديگر كشورهاي غربي شد. ديگر جانشيني براي او يافت نميشد؛ به اين علت بديهي است كه مقربي تنها عامل رزيدنسي بود كه ميتوانست اطلاعات مهمي عرضه بدارد. ديگران با او قابل مقايسه نبودند و عدهشان هم بسيار اندك بود.
با از دست رفتن مقربي، در رزيدنسي يك خلأ اطلاعاتي پيدا شد؛ اضافه بر اينها، او عملاً همه افسران PI [= جاسوس سياسي Political Intelligence] را كه در زمانهاي مختلف و در آن دوران طولاني همكاري با او كار كرده بودند، ميشناخت».
اما مقربی چگونه لو رفت؟
منصور رفیع زاده از مدیران بلندپایه ساواک در کتاب خاطراتش، دستگیری مقربی را اینگونه روایت می کند:
بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف میکند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز میکند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور میشود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود
در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند.
وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.
راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد.
در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت.
به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.
وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم!
اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود.
اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:
1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند.
2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.
کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.
دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد.
http://www.parsine.com/fa/news/32593/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%84%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
---------------------------------------------------------------------------------
در واکنش به این ادعاهای مخدوش و بیپایه و اساس سعید حجاریان، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسیتکنگاری جامع و مفصلی درباره سرلشکر احمد مقربی منتشر کرد. این مقاله به واکاوی سابقه مقربی و دورههای مختلف مسئولیتش، نسبت او با حزب توده، علت دستگیر نشدنش در زمان ضربه به شبکه افسران حزب توده، سفرهایش به آمریکا، نحوه لو رفتن و دستگیریاش، بازجویی او توسط افسران سیا، اطلاعاتی که به روسها منتقل کرده بود و سرانجام دادگاه و اعدام او در دیماه 1356 میپردازد. نکته قابل توجه مقاله، آن است که اسناد ضمیمه این مقاله نشان میدهد استناد و تکیهگاه اصلی آن اسناد ساواک و پرونده انفرادی احمد مقربی و دیگر پروندههای مرتبط همچون علینقی ربانی و سرهنگ محمود نیو است. بر این اساس، روایت نحوه لو رفتن مقربی با آن چیزی که حجاریان ادعا کرده بسیار متفاوت است. تحلیل اسنادی صورتگرفته نشان میدهد مقربی نه از جانب مأمور دوجانبه سفارت شوروی لو رفته و نه چنین مأموری در شناسایی سعادتی دخیل بود:
در اسناد ساواک دو روایت در این باره وجود دارد. یک روایت حاکی از آن است که یک مأمور ساواک در اردیبهشت سال 55 به طور اتفاقی شاهد ارتباطگیری سرنشینان یک اتومبیل با نمره سیاسی با یک فرد در یک خیابان فرعی بوده است. این مأمور مشاهدات خود را به سلسلهمراتب اداری منعکس میکند. با پیگیریهای بهعملآمده معلوم میگردد که اتومبیل متعلق به سفارت شوروی است. از آن پس اداره ضدجاسوسی ساواک که نگران فعالیتهای کا.گ.ب در ایران بود، تمام توجه خود را به یافتن فرد تماسگیرنده معطوف میکند و منطقه مورد نظر را در زیر چتر امنیتی خود قرار میدهد تا بالاخره به مقربی دست مییابد. باید توجه داشته باشیم که در بیست و نهم آبانماه سال 1355 مقربی نشان درجه یک گرفت. اگر این روایت را بپذیریم که مأمور ساواک در اردیبشهتماه همین سال شاهد تماس سرنشینان اتومبیل نمره سیاسی با یک فرد بوده است، باید نتیجه گرفت که تا آبانماه ساواک هنوز نتوانسته بود آن فرد را که مقربی بوده است شناسایی کند و این زمان بسیار زیادی است. بنابراین این روایت اندکی ضعیف است. مگر آنکه احتمال دهیم ساواک عمداً از اعطای نشان خدمت به مقربی جلوگیری نکرد تا روسها را فریب دهد و آنان را مطمئن سازد که مقربی هنوز لو نرفته است.
روایت دوم، این کشف را در نتیجه «مراقبتهای معمول» اعلام کرده است. این مراقبتهای معمول از سفارتخانهها، خصوصاً سفارتخانههای کشورهای سوسیالیستی به عمل میآمد. ارتشبد حسین فردوست، قائممقام ساواک، «تعقیب و مراقبت اعضای مورد نظر سفارت» را یکی از وظایف سازمان ضدجاسوسی ساواک میداند و با اشاره به «کثرت و ورزیده» بودن عناصر اطلاعاتی شوروی میافزاید: «در مورد اکثر سفارتخانهها عملیات تعقیب و مراقبت آسان بود ولی در مورد روسها همیشه با مشکل برخورد میشد و عملیات ضدتعقیب انجام میدادند و یا زمانی که احساس میکردند مورد تعقیب هستند، بدون ملاقات مراجعت میکردند.» باید توجه داشت که «بهترین رئیس تیم تعقیب و مراقبت اسرائیل» به حسین فردوست گزارش داده بود: «ساواک دارای یکی از بهترین تیمهای تعقیب و مراقبت جهان» است.سرتیپ منوچهر هاشمی، مدیرکل اداره ضدجاسوسی ساواک که دستگیری مقربی در زمان او رخ داد روایت دوم را بیان میکند. او مینویسد: «یکی از همین گروههای تعقیب، روزی گزارش داد در قطعه زمینی در شمال کوی نفت، افسران کی.جی.بی را دو سه بار در شبهای غیرمتوالی مشاهده نمودهاند که با یک جعبه شبیه کیف دستی سامسونت، دقایقی در آنجا توقف کرده و سپس سوار اتومبیل شده و محل را ترک کردهاند. البته این یک استنباط میبود، زیرا مأمورین تعقیب بنا به لزوم رعایت حفاظت، آنها را از فاصله دور زیر نظر گرفته بودند، لذا نتوانسته بودند مشخصات بیشتری از سوژهها بدست آورند یا آنها را شناسایی بکنند. به علت تاریکی محوطه هم نتوانسته بودند حتی شماره اتومبیل آنها را تشخیص بدهند.»
سپهبد جلال پژمان، همکار مقربی و رئیس اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران، نیز روایتی مشابه ارائه میکند. او مینویسد: «در آبانماه سال 1356 سازمان امنیت ردپای یکی از کارکنان سفارت شوروی را در اطراف کوی افسران چندین مرتبه پیگیری مینماید. با تنظیم و تطبیق طول موج بیسیم اتومبیل عضو سفارت با خودروی سازمان امنیت در چندین روز متوالی آهنگهایی از رادیو به دست سازمان امنیت میافتد که پس از دقت و کنجکاوی، متوجه کلماتی بین آهنگهای ضبطشده میشوند. بالاخره تماس مأمور سفارت با یکی از امرای ارتش کشف میشود و پس از جستوجو در منزل وی مدارکی دال بر ارتباط این افسر با سفارت شوروی به دست سازمان امنیت میافتد. نامبرده به نام سرلشگر احمد مقربی...»
آشکار است که این روایت نیز صحیح نیست، زیرا پژمان مینویسد در آبان 1356 سازمان امنیت ردی از روابط روسها پیدا کرد، در حالی که دو ماه پیش از آن یعنی در شهریورماه مقربی دستگیر شده بود. ضمناً برخلاف اظهار پژمان، مقربی در کوی افسران ساکن نبود. به هر تقدیر اظهارات هاشمی و پژمان که یکی همکار مقربی و دیگری مدیر سازمان دستگیرکننده وی بود، از مراقبت از مأموران کا.گ.ب توسط ساواک که منتهی به کشف مقربی گردید حکایت دارد. ولی آیا میتوان به این دو روایت که البته چندان با یکدیگر اختلاف جدی ندارند توجه نمود؟ آیا حقیقت همان است که در این دو روایت آمده؟ آیا نمیتوان این فرض را در نظر گرفت که آمریکاییها رابطه جاسوسی مقربی را کشف و در اختیار مقامات ایرانی گذاشتند؟ آیا تقاضای مقربی برای معالجه در بیمارستان نظامی در آمریکا برای ساواک و یا آمریکاییها حساسیتبرانگیز نبود؟ آیا مقربی در آنجا رفتاری از خود نشان داد که شکی را برانگیزد؟ آیا او برای ورود به حیطه نظامیهای آمریکا مأموریتی از جانب شورویها داشته است؟ پیشتر ملاحظه کردیم که بازجویان سی.آی.ای اطمینان صددرصد داشتند که مقربی اطلاعات بسیاری از سفرهای خود به آمریکا در اختیار روسها گذاشته است که در بازجوییها بدان اشارهای نکرده است. این اطمینان از کجا حاصل شده بود؟ آیا فقط براساس تجربه و وجود برخی قرائن بود و این که روسها هیچ گاه این فرصت استثنایی را برای کسب اطلاعات از نظامیان آمریکا از دست نخواهند داد؟
به فرض دیگری نیز میتوان توجه کرد. در تاریخ 25/2/1356 علینقی ربانی، مدیر امور اداری سازمان پیشاهنگی و مدیرکل پیشین آموزش و پرورش، هنگام تماس با مأمور اطلاعاتی کا.گ.ب دستگیر شد.
او در بازجوییهای خود اظهار داشت «یوگنی وندیکتوف، افسر اطلاعاتی کا.گ.ب، به وی گفته بود در ستاد ارتش مأمور ارزندهای دارند و از فعل و انفعالات آنجا به خوبی مطلع میباشند.» آیا این نمیتواند همان سرنخی باشد که ساواک با پیگیریهای مستمر به مقربی دست یافت؟ و بالاخره آیا ساواک از طریق دستگاه شنود امواج رادیویی که به تازگی راه انداخته بود، این روابط را کشف کرد؟ براساس اظهار فردوست، مهمترین بخش اداره کل فنی ساواک «اداره الکترونیک» بود که «رئیس آن دارای مدرک دکترای الکترونیک در عالیترین سطح بود و تیم ورزیدهای از متخصصین الکترونیک در رده فوقلیسانس و لیسانس و تکنسین را گرد آورده بود» و در آن «شعبه خاصی نیز برای کشف فرستنده و راههای خنثی کردن کشف وجود داشت.» آیا ساواک تعمدی داشته است که نحوه کشف و لو رفتن مقربی در پس ابرهای ابهام باقی بماند تا اگر جاسوس دیگری در رکن دوم ارتش بود، نتواند نحوه کشف را در اختیار روسها قرار دهد؛ و نیز نتواند روش خود را اصلاح کند تا از لو رفتن و دستگیری مصون بماند؟
آنچه مسلم است خانه مقربی از مدتها پیش از دستگیری، تحت مراقبت بوده است و در اوراق پرونده چنین آمده است که سرگرد قضایی محمود گرامی برای عزیمت به محل مأموریت خود که نمیدانسته کجاست به همراه راننده ساواک ابتدا به منزلی که در اختیار ساواک بوده مراجعه و آدرس منزل مقربی را که در همان خیابان بوده از آنجا دریافت میکند. بنابراین آشکار است ساواک در نزدیکی خانه مقربی، پایگاه امنی برای مأموران خود فراهم کرده تا بتوانند از خانه مقربی مراقبت دائمی کنند و احتمالاً مکالمات و امواج رادیویی را در آن منطقه شنود کنند. میتوانیم حدس بزنیم که ساواک تا زمان آخرین سفر مقربی به آمریکا که در اوایل خرداد سال 1356 بود، هنوز از جاسوس بودن مقربی مطلع و یا مطمئن نشده بود، زیرا حتماً مانع سفر وی میشد.
منصور رفیعزاده، رئیس ایستگاه ساواک در آمریکا، در خاطرات خود مینویسد: «در سال 1975 تیمسار اویسی برای من فاش نمود که به یک افسر عالیرتبه ارتش در مورد جاسوسی برای روسها ظنین است. اویسی معتقد بود که ساواک و واحد اطلاعات ارتش که در آن موقع زیر نظر تیمسار مقدم قرار داشت، نمیتوانند فرد خاطی را گیر بیاورند.»... رفیعزاده میافزاید که «در سال 1977، ساواک شواهدی بدست آورد که نشان میداد سرلشگر احمد مقربی، رئیس طرح و برنامه، برای اتحاد شوروی جاسوسی مینماید.» پس از آن ارتشبد نصیری، ریاست ساواک، خود شخصاً هدایت عملیات کشف روابط مقربی با کا.گ.ب را به عهده داشت. رفیعزاده میافزاید مدت کوتاهی بعد از دستگیری مقربی «هنگامی که تیمسار نصیری از واشنگتن دیدن میکرد، دریادار استنسفیلد ترنر، رئیس سیا، از وی برای صرف ناهار در ستاد سیا دعوت به عمل آورد... سر ناهار ترنر از تیمسار نصیری در مورد سرنخی که ساواک را به فعالیتهای مقربی مشکوک نمود سئوال کرد. تیمسار نصیری کل عملیات را برای ترنر تشریح کرد و آن قدر گرم صحبت بود که یادش رفت ناهارش را بخورد. ترنر از شنیدن ماجرا بسیار خوشحال بود.» رفیعزاده از «شواهدی» که ساواک از فعالیتهای جاسوسی مقربی بدست آورده بود سخن نمیگوید؛ حتی درباره «کل عملیات» که نصیری برای ترنر تشریح کرد سکوت اختیار کرده است...
برچسب : نویسنده : azadamirkhizia بازدید : 284