محمد باقرزاده (بی ریا)

ساخت وبلاگ

محمد بی ریا

(۱۲۹۳ش، تبریز ـ ۱ اسفند ۱۳۶۳، تبریز)

شاعر ملی، مبارز، روزنامه‌نگار

محمد بی ریا

محمد باقرزاده معروف به محمد بی ریا در سال ۱۲۹۳ هجری‌شمسی به دنیا آمد. سال‌های جوانی را در اصفهان به سر برد و در اواخر سال ۱۳۱۰ هجری‌شمسی به شوروی گریخت و در باکو به تحصیل ادبیات پرداخت و بعد از ۱۰ سال دوباره به ایران بازگشت و با تأسیس چاپخانه‌ای در تبریز، روزنامه بی‌ریا را با الفبای فارسی و ترکی آذری منتشر کرد و در همین دوران به عضویت حزب توده درآمد.

وی در سال ۱۳۲۳ هجری‌شمسی به ریاست شورای ایالتی اتحادیه کارگران و زحمت‌کشان آذربایجان انتخاب شد و در حکومت خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان، ریاست وزارت فرهنگ را برعهده گرفت.

بعد از خروج پیشه‌وری از ایران و فرار سران فرقه به شوروی، بی‌ریا نیز به شوروی گریخت. در باکو مورد احترام مقامات ادبی آذربایجان واقع گردید، با این همه به تقاضاهای مکرر او برای انتقال خانواده‌اش به باکو توجهی نشد و او نیز برای حل مشکل خود به کنسولگری ایران مراجعه نمود، اما پس از بازگشت از کنسولگری دستگیر و به مدت ۳۰ سال در شهرهای مختلف شوروی زندانی شد.

پس از آزادی به کسوت درویشی درآمد و خواهان بازگشت به ایران شد اما مقامات شوروی با آن مخالفت کردند و سرانجام با جلب موافقت مقامات شوروی، در سال ۱۳۵۷ هجری‌شمسی به ایران بازگشت و در تهران اقامت گزید اما در اواخر عمر به زادگاهش آمد و به سال ۱۳۶۳ هجری‌شمسی در تنهایی جان سپرد. پیکر بی‌ریا در آرامستان وادی‌رحمت به خاک سپرده شده است.

----------------------------------------------

محمد باقرزاده نوحی (بی‌ریا) (۱۲۹۲ - ۱۳۶۳ خورشیدی) در سال ۱۲۹۲ در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش، حاجی غلام شغل نجاری داشت. در هشت سالگی همراه خانواده‌اش از طریق باکو عزم خراسان گردید. مدرسه ابتدایی را در خراسان به اتمام رساند و پس از بازگشت خانواده به باکو تحصیلات خود را در دانشکده باکو در رشته صنایع نفتی ادامه داد. پس از مرگ مادرش درسال ۱۳۱۸ همراه پدر و برادر و دو خواهرش به تبریز مهاجرت نمود. در بین سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۳ در اداره بلدیه مشغول به کار بود. در سال ۱۳۲۳ وارد خدمت نظام وظیفه در لشکر تبریز گردید و پس از اتمام وظیفه تا روز ورود ارتش شوروی به ایران در اداره راه آهن مشغول خدمت بود.

هنگام استقرار ارتش شوروی در تبریز و انتشار نشریه «وطن یولوندا» [در راه وطن] ، او در همین نشریه شعرها و مقالاتی می‌نوشت و از نویسنده گان فعال آن بود. همچنین اشعارش در نشریات ایرانی «رهبر»، «ظفر»، «مردم»، «دماوند»، «خاور نو» و «آذربایجان» به چاپ رسیده است. از سال ۱۳۲۰ به بعد او یکی از بنیان گذران جمعیت ضد فاشیست ایران بود و دوسال بعد رسماً در حزب توده فعالیت می‌کرد. در اردیبهشت ۱۳۲۴ در تبریز به همراه حاجی میرزا علی شبستری (رئیس جمعیت آذربایجان) , اسماعیل شمس و سید مهدی اعتماد در تشکیلات جمعیت دموکراتیک آذربایجان وارد گردید و پس از تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان توسط پیشه‌وری، وزارت معارف به او محول گردید.

فرار از ایران

پس از انعقاد قرارداد قوام-سادچیکف درسال ۱۳۲۵، که مقدمات لشکر کشی دولت مرکزی و سقوط حکومت پیشه‌وری مهیا گردید، بی‌ریا به همراه شبستری و به کمک مأموران اتحاد شوروی به باکو فراری داده شد. دو سال بعد در اقدامی ناموفق جهت برگشت به ایران توسط پلیس مخفی شوروی دستگیر و به جرم جاسوسی به ده سال زندان محکوم گردید. پس از آزادی از زندان در اقدام مجدد برای اخذ روادید و ورود به ایران بار دیگر دستگیر و روانه زندان گردید.

بازگشت به ایران

بی ریا پس از پیروزی انقلاب و سقوط سلسله پهلوی با اخذ مجوز در شهریورماه ۱۳۵۹ به تبریز آمد و روزگار بسختی می‌گذرانید تا اینکه پس از چندی احتمالاً در ارتباط با دستگیری‌های حزب توده، بمدت یک سال زندانی گردید و چند ماه پس از آزادی در اسفند ماه ۱۳۶۳ درگذشت.

اشعار و مقالات متعددی بزبان آذری از وی باقی مانده است.

من ئولسم باخ بو اوراقه   تحسرله منی یاد ائت
توپور چرخ جفاکاره   معذّب روحومی شاد ائت

------------------------------------------------------------

محمد بی ریا :

محمد بی ریا شاعر و فعال کمونیست ایرانی بود. او در سال 1293 خورشیدی در تبریز به دنیا آمد و سالهای جوانی اش با مهاجرت به شهرهای مختلف ایران و اتحاد جماهیر شوروی و با اشتغال در برخی ادارات دولتی ایران سپری شد.
ورود ارتش شوروی به ایران و تصرف آذربایجان توسط ارتش سرخ , سرآغاز فعالیت های سازمانی محمد بی ریا بود. او در ابتدا تقریبا باهمه تشکیلات کارگری ایجاد شده در آذربایجان ارتباط بر قرار کرد , پس از مدتی با تشکیل «حزب توده ایران» به این حزب پیوست و در نهایت با تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان به این فرقه ملحق شد.
پس از اعلام خودمختاری فرقه به سمت «وزیر معارف» منصوب شد. در واپسین روزهای فرقه دموکرات و در پی با فرار پیشه وری به رهبری فرقه انتخاب شد ولی این رهبری کمتر از 3 روز به طول انجامید.
در تمام سالهای فعالیت سیاسی اشعار زیادی سرود که تعداد زیادی از آنها در بسیاری از نشریات محلی و همسو با فعالیت های کمونیستی وی به چاپ رسید.
خروج بی ریا از ایران آغاز تحول اساسی در محمد بی ریا بود. تنها چند ماه پس از سکونت در باکو با مراجعه به کنسولگری ایران خواهان بازگشت به کشورش شد اما همین درخواست سبب شد تا دستگاه امنیتی شوروی او را دستگیر و به زندان محکوم کند.
تلاشهای وی برای بازگشت به ایران پس از سپری کردن دوره 10 ساله زندان بلافاصله آغاز شد و به علت همین تلاشها بارها بازداشت و تبعید و شکنجه شد. سرانجام با وقوع انقلاب اسلامی در ایران زمینه برای ورود به ایران فراهم گشت و وی پس از 33 سال دوری از وطن به خواسته دیرینه اش رسید و به ایران بازگشت. بی ریا پس از چند سال زندگی در ایران در تاریخ 1 اسفند 1363 در تبریز درگذشت .

تولد و جوانی
 محمد باقرزاده نوحی , معروف به محمد بی ریا در سال 1293 در تبریز متولد شد. پدرش «حاجی غلام باقرزاده نوحی» نجار بود.
در هشت سالگی به همراه خانواده ابتدا به باکو و از آنجا به خراسان مهاجرت کردند و محمد تحصیلات ابتدایی خود را در آنجا آغاز نمود. اما به علت بیماری و ناسازگاری مزاج مادرش با آب و هوای آن دیار و به توصیه پزشکان , این مهاجرت دوام چندانی نداشت و خانواده بار دیگر به باکو بازگشت.
محمد در سال 1303 و در سن 10 سالگی تحصیلات خود در مدارس باکو را آغاز کرد. پس از سپری کردن دوره 7 ساله در مدرسه , وارد نفت ماکینالاری قورولوشو تئخنیکو موندا شد و همزمان به ادبیات و شاعری گرایش پیدا کرد و اشعاری سرود که تعدادی از آنها نیز در نشریه «دیوار» چاپ باکو منتشر گردید.
درگذشت ناگهانی عمو و مادر , خانواده او را تحت تاثیر قرار داد و تغییرات اساسی در زندگی شاعر جوان به وجود آورد و محمد به همراه پدر , برادر و دو خواهرش (محبوبه و حسنیه) در تاریخ 21 دی 1311 بار دیگر به ایران مهاجرت کردند. از سال  1313 تا سال 1317 در استخدام اداره بلدیه شهر تبریز بود و در این مدت در باغ ملی تبریز آواز می خواند و تنبک می زد و  مسئول تعدادی از گردونه ها و چرخ و فلک ها بود.
در سال 1317 خدمت سربازی اش را در لشگر تبریز سپری کرد و به استخدام اداره راه آهن تبریز در آمد و تا ورود قوای متفقين به ايران و اشغال تبريز توسط ارتش شوروی (در شهريور ۱۳۲۰) اين كار را ادامه داد .

فعالیت های سیاسی
در پی اشغال آذربایجان توسط ارتش شوروی , گروه ها و تشکلهای سیاسی یکی پس از دیگری با گرایشات کمونیستی اعلام موجودیت کردند که از جمله آنها می توان به جمعيت آذربايجان (آذربايجان جمعيتی) و اتحاديه زحمتكشان آذربايجان (آذربايجان زحمتكشلری تشكيلاتی) اشاره کرد. همزمان در مهر 1320 در تهران حزب توده ایران اعلام موجودیت کرد و 7 ماه بعد در فروردین 1321 شعبه محلی این حزب در تبریز با نام «کمیته ایالتی آذربایجان» آغاز به کار نمود و محمد بی ریا و بسیاری دیگر از نقش آفرینان در قائله فرقه دموکرات به آن پیوستند.
در آن دوران بی ریا به خانه فرهنگ شوروی در تبریز بسیار نزدیک شد و با بسیاری از نظامیان و ماموران اطلاعاتی روسیه ارتباط برقرار کرد و مورد اعتماد و اقبال آنان قرار گرفت.
محمد بی ریا در سال 1322 نشریه «ادبیات صحیفه سی» (صفحه ادبیات) را منتشر نمود. این نشریه در دو صفحه (یک برگ) به آدرس «خیابان تربیت , کانون ضد فاشیستی» و تا پایان کار فرقه در سال 1325 منتشر می شد و محتوای آن بیشتر نقد نظام سرمایه داره و مبارزه با آلمان نازی و تبلیغ کمونیسم بود. از این نشریه تنها شماره 15 آن باقی مانده که امروز در کتابخانه ملی تبریز نگهداری میشود.
محمد بی ریا در سال 1324 همزمان با اعلام موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان به فرقه پیوست و کمی بعد با اعلام خودمختاری فرقه دموکرات به پیشنهاد میرزا ابراهیم اف ,که با او در خانه فرهنگ شوروی آشنا شده بود, به عنوان وزیر فرهنگ فرقه دموکرات آذربایجان منصوب شد و همزمان با تاسیس «اتحادیه کارگران آذربایجان» به ریاست آن تشکیلات انتخاب شد. این سالها اوج قدرت و اعتبار محمد بی ریا بود و اشعارش در نشریه «وطن یولوندا» (نشریه تبلیغاتی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی) و همچنین روزنامه «آذربایجان» (ارگان فرقه دموکرات آذربایجان) و نشریات «رهبر» , «ظفر» , «دماوند» , «خاور نو» و بسیاری دیگر از نشریات محلی منتشر شد , کتاب های شعر او به چاپ رسید و تعدادی از آنها نیز به زبان روسی ترجمه شد و در شوروی منتشر گردید. محمد بی ریا در سال 1324 و به دعوت سندیکاهای کارگری سرخ به کنفرانسی در پاریس دعوت شد. اودراین کنفرانس ضمن بر شمردن مشکلات کارگران ایرانی و بیان مشکلات آنان , خواستارهمبستگی با کارگران سرتاسر ایران شد.
پس از خروج ارتش شوروی از آذربایجان و به نتیجه نرسیدن مذاکرات دولت با رهبران فرقه دموکرات , و در پی حرکت ارتش به سمت تبریز , سید جعفر پیشه وری در تاریخ 19 آذر 1325 و قبل از خروج از تبریز رهبری فرقه را به محمد بی ریا تحویل می دهد و او تا 21 آذر در مقام رهبر فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز باقی می ماند. در مدت کوتاه ریاست بی ریا در فرقه دموکرات و پیش از رسیدن ارتش شاهنشاهی به تبریز، هنگامی که در خیابان پهلوی از اتومبیل پیاده می شد که به ساختمان کمیته مرکزی فرقه برود، مورد هجوم مردم تبریز قرار گرفت و به بیمارستان شوروی که در همان نزدیکی بود گریخت و از همان جا به کمک روس ها به صورت پنهانی از ایران خارج شده و به دیگر سران فرقه دموکرات در باکو پیوست . 

زندگی در شوروی 
دوران تبعید در باکو , دوران تحول محمد بی ریا بود. محمد بی ریا که در زمان حکومت فرقه دموکرات از معدود سران ضد ایرانی فرقه به حساب میآمد , پس از خروج از ایران مانند بسیاری دیگر از همفکرانش خیلی زود تغییر عقیده داده و گرایش زیادی نسبت به ایران پیدا کرد و پس از پناهندگی به شوروی و سکونت در باکو , خیلی زود خواهان بازگشت به ایران شد. او که در دوره حکومت فرقه در تبریز به شدت بر علیه ایران سیاه نمایی می کرد و جهت پیشبرد اهداف فرقه سعی در تفرقه افکنی قومی میان ایرانیان داشت و حتی علنا به تخریب زبان فارسی می پرداخت , در شوروی عقایدش عوض شد و علاقه زیادی به ایران پیدا کرد و تلاش های زیادی برای بازگشت به کشورش انجام داد که هر بار پاسخ او را با دستگیری و شکنجه و تبعید دادند.

در سال 1326(1947میلادی) ابتدا او را به 9 سال حبس محکوم کردند. خودش در این مورد می گوید :

«مرا به سه اتهام گناهكار كردند و نه سال برايم زندان بريدند. يكي اين كه در اوايل سال 1942 در باكو بدون اجازه پليس تقاضای صدور گذرنامه كرده ام ؛ ديگر اينكه درسال 1946 در تبريز با كنسول آمريكا ملاقات و گفت و گو كرده بودم ؛ سوم اين كه در سال 1947 بدون اجازه پليس براي بازگشت به ايران در مسكو با سفارت ايران تماس گرفته ام. در هر سه مورد به آنها توضيح دادم كه من تبعه ايران هستم و چنين حقي را داشته ام و گزارش ملاقات با كنسول امريكا را به پيشه وری دادم پس می خواستيد به چه كسی بدهم؟ شما حق نداريد به هيچ موردی مرا بازخواست كنيد.»
در سالهای پایانی محکومیت , در تاریخ 14 فروردین 1333 (3 آپریل 1954) محمد بی ریا طی نامه ای به مالنکوف (نخست وزیر شوروی) ضمن بیان مختصری از زندگی شخصی به شرح فعالیت های سیاسی خود پرداخته و در آن به برخی حقایق پشت پرده فرقه دموکرات آذربایجان و مرگ پیشه وری اشاره نموده است. این نامه از اسناد مهم مرتبط به فرقه دموکرات آذربایجان به حساب می آید.
پس از سپری شدن دوران محکومیت و آزادی از زندان بلافاصله تلاشهای خود برای بازگشت به ایران را از سر گرفت و به انتقاد از شرایط شوروی پرداخت و در سال 1335 مسجد نشین شد. یک سال پس از آزادی در سال 1336 بار دیگر او را به پای میز محاکمه کشاندند و اینبار او را به 10 سال حبس محکوم و به زندان مولداوی منقل کردند. 
محمد بی ریا اینبار پلیس را تحقیر کرد و برای بار سوم در دادگاه به جرم توهین به پلیس به دو سال زندان محکوم شد. پس از گذراندن سالها زندان و تبعید و شکنجه به باكو آمد اما اين بار به او خانه ندادند و حقوق بازنشستگی اش را هم قطع كرده بودند. افراد خيرخواه به او کمک می كردند تا از گرسنگی نميرد.

بازگشت به ایران و پایان زندگی
محمد بی ریا پس از حدود 33 سال تحمل زندان و تبعید و شکنجه و آوارگی در اتحاد جماهیر شوروی با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1358 به ایران بازگشت. وی که در زمان قدرت فرقه در تبریز در محافل عمومی همیشه توسط دو سرباز روس اسکورت می شد با گمنامی و با حالی پریشان بار دیگر به تبریز بازگشت اما اینبار هیچ کس حتی پیر مردهای شهر نیز او را به یاد نمیاوردند و حتی از جانب خانواده نیز ترد شده بود. سالهای پایانی عمر او در بازگشت به ایران با تنهایی و بی کسی گذشت و بیشتر مشغول پرسه زدن در کوچه های شهر بود و با کمک برخی مردم گذران زندگی می کرد.
محمد بی ریا در تاریخ 1 اسفند 1363 (در سن 70 سالگی) درگذشت و در گورستان وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.


آرامگاه محمد بی ریا در گورستان وادی رحمت

-----------------------------------------------------------------

آقای محمد بی‌‌ریا وزیر فرهنگ

آقای بی‌ریا پیش از این‌که حزب توده در آذربایجان تشکیل شود و پس از آن تا پیدایش فرقة دمکرات، تضعیف‌های ساختة خود را در باغ ملی تبریز می‌خواند و تنبک می‌زد و مسئول بخشی از گردونه‌ها و چرخ و فلک‌ها بود. پس از تشکیل حزب توده، عضو حزب شد و به اتحادیة کارگران نیز راه یافت و در تبریز، با عمال باقراوف که همراه ارتش سرخ برای انجام نقشة ویژة تجزیة آذربایجان آمده بودنإ، در خانة فرهنگ شوروی آشنا شد. آقای میرزا ابراهیم‌اوف که به ظاهر پوشاک افسری و درجة سرگردی ارتش سرخ داشت و دربه‌در، پس کسانی بود که بتوانند بر علیه زبان فارسی تبلیغ کنند و به ترویج ترکی آذری بپردازند، با آقای بی‌ریا آشنا شد.

در نخستین دیدار، محمد بی‌ریا را که شخصی دیده و به سبب کم‌سوادی و نادانی لگام گسیخته بود، پسندید. از آن پس عمال روس، او را در اتحادیة کارگران حزب توده، سخت تقویت کردند تا جایی که اتحادیة کارگران تبریز را قبضه کرد و از آن، یک سازمانی تمام عیار روسی ساخت. چنان‌که در پیش یادآور شدم، همة در و دیوار اتحادیة کارگران تبریز، مزین به عکس‌های استالین و باقراوف و دیگر رهبران حزب بلشویک بود. کارگران عضو اتحادیه می‌بایستی همه کمربند خو را با قلاب داس و چکش سرخ، آراسته می‌کردند.

آقای محمد بی‌ریا، به زور میرزا ابراهیم اوف و دستور ژنرال آتاکیشی‌اوف، نمایندگان حزب توده آقایان علی امیر خیزی و خلیل ملکی و دکتر حسین جودت را از آذربایجان تبعید کرد.

بی‌ریا، از زمرة چندتن انگشت شمار بود که در میان مردم علناً زبان فارسی را بیگانه می‌خواند و چنین وانمود می‌کرد که زبان اصلی مردم آذربایجان حتی از زمان‌های بسیار دور، ترکی بوده است و گویا در نتیجة سلطة فارس‌ها، مردم بیچارة آذربایجان، ناچار به فارسی می‌خوانند و می‌نویسند و هر روز هم اباطیلی به نام شعر به ترکی می‌سرود که تنها قافیه داشت و بس.

چون دولت فرقه تشکیل شد، میرزا ابراهیم‌اوف او را به وزارت فرهنگ گماشت و گویی دیگر عامی‌تر از او در آذربایجان یافت نمی‌شد. از سوی دیگر چون او را دستگاه روس کاندیدای نخست‌وزیری فرقه کرده بود، به پیشه‌وری به‌عنوان معاون دولت تحمیل کردند. به جوری که خود آقای پیشه‌وری می‌گفت، پس از نزدیک یک ماه و نیم، چون کارها از هم گسیخته شد، از اربابان روس خواهش کرد که شر آقای بی‌ریا را دست‌کم از نخست‌وزیری کوتاه کنند. اما میرزا ابراهیم اوف، هم‌چنان در ابقای او پافشاری می‌کرد، تا این‌که در دیداری که در نخست‌وزیری با سرکنسول آمریکا داشت، باطیلی در پاسخ پرسش‌های او گفت که آنان را مجبور کرد، تا او را از آنجا دور کنند.

مقامات سرکنسول‌گری آمریکا مخصوصاً گفته‌ای او را در شهر انتشار دادند. به جوری که هنگامی که من به تبریز رفتم، سران فرقه و دولت در دیدارشان با من، همه از این‌که شر این مرد نادان از نخست‌وزیری کنده شده است، اظهار خوشنودی می‌کردند. گویا او در گفتگوهایش با سرکنسول آمریکا، علنا از روابط نزدیک فرقه با روس‌ها و مقامات باقراوف و حتی این‌که در نظر است آذربایجان واحدی تشکیل شود، سخن رانده بود و مناسبات نزدیک با روس‌ها را به‌عنوان افتخار، به رخ نمایندة آمریکا کشده بود.

آقای محمد بی‌ریا، تنها وزیر فرهنگ نبود، بلکه صدارت اتحادیة کارگران آذربایجان را نیز یدک می‌کشید و در برابر کمیتة مرکزی فرقه، دکانی به نام شورای مرکزی اتحادیة کارگران آذربایجان باز کرده بود.

آقای محمد بی‌ریا، در مصادرة اموال مردم دستی نداشت. چون او یک مسلمان سخت و سفت بود، تجاوز مستقیم به اموال دیگران را گناه می‌دانست. اما رشوه را به نام هدیه، حلال می‌شمرد و می‌گرفت، اگرچه از خانوادة فقیری بود. وی از همین را هبرای خود خانه و زندگی آراسته‌ای آماده کرد و دختر یکی از بازرگانان تبریز را به زنی گرفت. او عملاً جزو دارودستة آقایان سلام‌الله جاوید و علی آقای شبستری و کاویان و به دیگر سخن، آلت دست آنها بود.

هنگامی که روس‌ها آقای پیشه‌وری و آقای پادگان و مرا مخالف حل مسالمت‌آمیز مسایل با دولت قوام‌السلطنه و به دیگر سخن، دریافت امتیاز نفت تشخیص دادند و قرار شد که ما را به باکو تبعید کنند، با صلاح دید میرزا ابراهیم اوف، محمد بی‌ریا را صدر فرقة دمکرات آذربایجان نامیدند.

اما صدارت او، دو سه روزی بیش، دوام نکرد و پیش از رسیدن ارتش شاهنشاهی به تبریز، هنگامی که در خیابان پهلوی از اتومبیل پیاده می‌شد که به ساختمان کمیتة مرکزی فرقه برود، مورد هجوم مردم قرار گرفت و از ترس به بیمارستان شوروی که در همان نزدیکی بود گریخت و از همان جا پنهانی، روس‌ها او را به باکو بردند.


برچسب‌ها: محمد باقرزاده, محمد بی ریا, تبريز, آرامگاه وادی رحمت شهر تبریز, سید جعفر پیشه وری
بیوگرافی...
ما را در سایت بیوگرافی دنبال می کنید

برچسب : باقرزاده, نویسنده : azadamirkhizia بازدید : 277 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 13:40