شیخ محمدتقی بهلول

ساخت وبلاگ
محمدتقی بهلول
Bohlool-gonabadi.jpg
زادروز۱۲۷۹ 
روستای بیلند در گناباد
درگذشت۷ مرداد ماه ۱۳۸۴
تهران
محل زندگیگناباد، مشهد، مصر، نجف
ملیتایرانی
پیشهفقیه و عارف
نقش‌های برجستهسخنرانی در واقعه مسجد گوهرشاد
مذهبشیعه

شیخ محمدتقی بهلول (۱۲۷۹ - ۱۳۸۴) مشهور به شیخ بهلول یا علامه بهلول از عارفان و فقهای به‌نام ایران بود که نامش با واقعهٔ مسجد گوهرشاد پیوند خورده است. وی با آیت‌الله حاج شیخ علی مؤمنی میامئی رفاقت دیرینه داشته است، و مرید اخلاقی و عرفانی علامه مهدی دشیری بود و دستورهای سلوکی و اخلاقی و عرفانی خویش را از ایشان میگرفت.

کودکی و نوجوانی

بهلول گنابادی، در روستای بیلند شهر گناباد به سال ۱۲۷۹ متولد شد.در کودکی به مکتب پدرش رفت و هشت ساله بود که حافظ کل قرآن شد. سپس به تحصیل علوم قدیمه پرداخت و دوره‌هایی چون شرح لمعه، مطول تفتازانی و حاشیه را نزد پدر گذراند. در همین دوران در مجالس روضه‌خوانی شرکت می‌کرد و به گفته خودش، در کودکی برای زنان منبر می‌رفت.

در ۲۷ سالگی برای تکمیل دروس حوزوی به مشهد رفت و از محضر آیت الله سید حسین طباطبایی قمی درس گرفت.

آغاز مبارزه

نخستین برخورد سیاسی او برهم‌زدن مراسمی بود که در اول محرم به مناسبت حضور همسر رضاشاه و امان‌الله خان پادشاه افغانستان در باغ ملی سبزوار بر پا بود. به این ترتیب تحت تعقیب عوامل حکومت پهلوی قرار گرفت و پیاده رهسپار قم شد و سپس به کربلا رفت.

پس از بازگشت از کربلا برای ادامه مبارزات، با توافق، همسر خود را طلاق داد.

واقعهٔ مسجد گوهرشاد (۱۳۱۴)

مهمترین حرکت سیاسی بهلول پس از اقدامات رضاشاه در جهت فرنگی‌مآبی به وقوع پیوست. دستور رضاشاه برای برسرنهادن کلاه شاپو، با مخالفت روحانیون مواجه گشت. روحانیونِ مشهد نیز با تجمع در منزل آیت الله یونس اردبیلی، تصمیم به فرستادن نمایندگانی برای مذاکره با رضاشاه گرفتند و آیت الله سید حسین طباطبایی قمی به این منظور انتخاب شد. وی که رهسپار قم بود با توقف در باغ سراج الملک شهر ری بازداشت و ممنوع‌الملاقات شد.

به دنبال انتشار این خبر در مشهد، مردم با تجمع در مسجد گوهرشاد، خواستار آزادی آیت الله سید حسین طباطبایی قمی شدند. از سویی بهلول نیز در شهر فردوس علیه حکومت سخنرانی کرد. پس از فرار از دست مأمورین شهربانی فردوس با کمک آیت الله نجفی (از علمای فردوس) به مشهد رفت و پیش از دستگیری توسط مأمورین شهربانی، توسط مأموران آستان قدس در یکی از حجره‌های صحن مطهر زندانی شد.

مردم که از این ماجرا اطلاع یافتند به کمک نواب احتشام رضوی وی را آزاد کردند و او نیز با رفتن به روی منبر، سخنان تندی را علیه حکومت ایراد کرد. بهلول در شب ۲۰ تیر ۱۳۱۴ دوباره برای آگاه‌سازی مردم به منبر می‌رود و همراه نواب احتشام و شیخ حسین اردبیلی سخنانی را ضد دستگاه رضاخان بیان می‌کند.

سرانجام در ساعت ۲۱ استاندار و فرمانده لشکر مشهد به مسجد حمله کرد و با مسلسل و تفنگ به قتل‌عام مردم اقدام نمود.

پس از واقعه گوهرشاد

وی پس از واقعه مسجد گوهرشاد به علت تحت تعقیب بودن به افغانستان گریخت. در آن جا نیز دست از مبارزه سیاسی برنداشت و به همین علت به زندان افتاد و مدت ۳۰ سال را در اسارت گذراند.

پس از آزادی به دمشق می‌رود و سپس رهسپار مصر می‌شود و دانشگاه الازهر را محل دائم حضور خود قرار می‌دهد که مورد توجه دانشجویان نیز قرار می‌گیرد؛ از سویی توسط جمال عبدالناصر که مخالف رضاشاه بود، رئیس بخش فارسی رادیو و تلویزیون مصرمی‌شود.

بازگشت به ایران

بهلول پس از یک سال و نیم دیگر اقامت در مصر با اجازه دولت این کشور، برای دیدن خواهر و مادرش به نجف رفت و پس از دوسال و نیم اقامت در کنار حرم امام علی، به ایران بازگشت و همان زمان توسط نیروهای حکومت پهلوی دستگیر شد.

پس از انقلاب

وی در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی ایران، در خراسان شهرستان گناباد سکونت داشت و به وعظ، هدایت و راهنمایی مشغول بود.

دیدگاه وی دربارهٔ رهبر ایران

شیخ بهلول همیشه حمایت و ارادت خود را به سید علی خامنه‌ای بیان می‌کرد. او چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان رهبری، با ایشان ملاقات می‌کرد و می‌فرمود: «وظیفه ماست که به رهبر شیعیان سر بزنیم و اورا حمایت کنیم».

در یکی از ملاقات‏‌ها ، رهبر انقلاب پیشانی ایشان را می‌بوسد. شیخ بهلول گنابادی در وصف رهبر انقلاب اینگونه می گوید: «کسی را بی رغبت تر از ایشان به مال دنیا نمی‌شناسم، شاید من به زهد مشهور باشم اما ایشان از من زاهد‌ترند چون من هیچ ندارم و زهد دارم اما ایشان می‌توانند همه چیز داشته باشند و در عین حال زهد می‌ورزند».

فعالیت‌ها

وی علاوه بر تسلط بر ادبیات عرب و تاریخ انبیاء، اشعار نغز و طنز نیز می‌سرود و گفته می‌شود ۲۰۰ هزار بیت سروده و ۵۰ هزار بیت نیز از شاعران دیگر حفظ بوده است. علاوه بر این در زمان حیاتش، شاهدی زنده از تاریخ صدساله ایران بود.

نمونه شعر:

دار دنیا منزلی پست و خس است نیست منزل در حقیقت محبس است
مردمی که اندر جهانی فانی اند چون به دقت بنگری زندانی اند
کس در این زندان ز غم آزاد نیست یک دلی در دار دنیا شاد نیست
روح انسان تا که در بند تن است هست زندانی و حبسش مسکن است

نمونه شعر طنز:

بشنو از خر چون حکایت می‌کند و از گرانباری شکایت می‌کند
که به پشتم تا که پالون کرده‌اند زیر بارم زار و نالان کرده‌اند
  . . .

بهلول با وجود کهولت سن همواره به ورزش‌هایی مانند شنا، کوهنوردی و پیاده‌روی می‌پرداخت.

او همواره به کمک مردم می‌شتافت. در آخرین روزهای عمر خود، برای کمک به زلزله‌زدگان بم به آن‌جا رفت که بر اثر برخود با تیرآهن و آجر به زمین خورد و سرش آسیب دید. پس از این حادثه مدتی در بیمارستان خاتم‌الانبیا تهران بستری بود.

درگذشت

محمدتقی بهلول سرانجام در روز جمعه ۷ مرداد ماه ۱۳۸۴ پس از ۱۰۵ سال زندگی، درگذشت و پیکر او بعد از تشییع در تهران، مشهد وتربت حیدریه در روز ۱۲ مرداد در گناباد دفن شد. اکنون آرامگاه وی که در ورودی شهر گناباد قرار دارد، پذیرای بسیاری از اهالی علم وادب است.

***************************

نقل چند کرامت از علامه بهلول 

علامه حاج شيخ محمّد تقي بهلول در سال1279 شمسي در روستاي بيلند شهرستان گناباد پا به عرصه حيات گذاشت.شيخ در 6سالگي رسمأ به مکتب مي رود ودر 8سالگي تمام قرآن را حفظ کرد وي در 7 سالگي برا ي زنها منبر مي رفت كه در آن زمان به خاطر رفتار خاصش به بهلول شهرت يافت. درسهاي حوزه از ادبيات تا قوانين را نزد پدرش در بيلند آموخت. وي در سن 14 سالگي در گناباد يك منبري معروف بود در همان نوجواني (در 14 سالگي) با صوفيه گناباد (فرقه نعمت اللهي) مخالفت مي كرد و صوفي ها نيز در آن زمان چند بار قصد كشتن شيخ بهلول را كردند. لذا پدر ايشان تصميم گرف ت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت كند تا اولا شيخ بهلول به دليل منبر رفتن از درس خواندن با ز نماند و ثانيا از صوفي هاي گناباد دور باشد. شيخ بهلول اولين سخنراني آتشين خود را در سن 16 سالگي در زمان احمد شاه در ايّامي که امر به معروف و نهي از منکر ممنوع گرديده بود بر عليه رژيم شاه ايراد کرد .

ملاقاتی با سفیانی

در سفری که حقیر (راوی) همراه ایشان به مدرسه  علمیه ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در شهرستان بروجرد رفتیم بعد از سخنرانی معظم له یکی از طلبه ها از ایشان سوالی کرد:آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان در سوریه است آیا این مطلب راست است یا نه؟ایشان بلافصله عصبانی شدند و گفتند :من نگفتم سفیانی  است  گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر دفاع سوریه است  و من با او ملاقات کرده ام وباتوجه علائم سفیانی و ملا قات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد من وقت ظهور را تعیین نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است ان شاء الله.البته در سفر اخیر ایشان به شهر درود در ربیع الاول 1420 فر مودند من معتقدم هر صدسال شمسی متعلق به یک امام است و الان قرن 14 متعلق به امام زمان است.

 

يك پيشگويي و تحقق آن 

بعد از حمله خونین مسجد الحرام و بسته شدن راه حج یکی از روحانیان بیت رهبری به ایشان می فرمایدجناب شیخ،گفته اند شما مستجاب الدعوه هستید دعا کنید که فهد بمیرد و را حج باز گردد ایشان با تبّسم فرمودند هر وقت من بمیرم فهد هم خواهد مرد ودقیقاً این امر  اتّفاق افتاد و همزمان با ارتحال علامه شيخ بهلول ،فهد نيز فوت كرد . 

    

اطلاع از نیت

یک روز موقع اذان ظهر  همراه ایشان از تهران به قم می آمدیم  بنده (راوی) که خیلی خسته بودم قصد داشتم به ایشان بگویم نماز را در منزل بخوانیم و برای زیارت حضرت معصومه ((علیهما السلام)) شب به حرم بیاییم بلا فاصله فر مودند : شیطان همیشه کارهایی که برای خدا باشد را در نظر انسان سخت و سنگین نشان می دهد مثلا نماز وسایر عبادات را خیلی سخت و طاقت فرسا نشان می دهد و اضافه فرمودند که من در هر شهر یا روستایی که وارد بشوم اگر حرم امام یا امام زاده داشته باشد  مثل قم و یا مشهد اول به زیارت آنها می روم و بعد به جاهای دیگر  البته شیطان خیلی سخت جلوه می دهد مثلا می گوید: الان خسته یا حرفهای دیگر.سپس فرمودند برویم حرم و نماز و زیارت بخوانیم بعد می رویم منزل شما لذا ما تبعیت کردیم و همراه ایشان به حرم رفتیم در حرم هر یک  از طلبه ها که ایشان را می دید پس از احوال پرسی ایشان را دعوت مکردند اما ایشان می گفتند به این سید قول داده ام وباید به منزل ایشان بروم.

 

 تاثیر دعای شیخ

در یکی از سفرهایی که معظم له به شهر درود داشتند آخرین شب منبر ایشان که مصادف بود با شب نیمه شعبان بعد از سخنرانی قرار بود به منزل یکی از مومنین برویم بعد از اتمام سخنرانی ایشان سوار ماشین شدیم که به منزل همان آقا برویم بنده از داخل ماشین به حاج آقا عرض کردم: دعا بفرمائید یک مشکلی دارم حل بشود انشاءالله (مشکل بنده این بود که قرار بود همان شب به قم برویم)در حالی که بنده کرایه منزل خود را که در قم بود نداده بودم و یک مقدار هم قرض داشتم و از طرفی سالگرد ازدواجم نیز بود و مایل بودم  برای همسرم هدیه ای تهیه کنم اما امان از جیب خالی لذا  از حاج اقا طلب دعا کردم).ایشان هم بلا فاصله فرمودند : خداوند شما را به هر مطلبی که می خواهید  برساند.ان شاءالله.بعد از اینکه وارد منزل شدیم و مراسم پذیرایی تمام شد  یکی از آقایان که همراه ما بود از جیب خود مقداری اسکناس درآورد و گفت: اینها را به حاج آقا بده می خواهم مالم با برکت شود و بعد از  آن یک بسته دیگر درآورد  و گفت : اما این مال شماست آقای  فلانی داده است آن آقا هم می گفت مال خودش است البته بنده هنوز نفهمیده ام مال کیست  ؟  اما  به هر ترتیب قبول کردم و الحمدالله به برکت دعای حاج آقای  بهلول مشکل ما نیز حل شد.

 

بشارت به ضمانت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

زمانی که زندان بودم بعد از  31 سال خیلی دلم گرفت و به خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم همان شب در عالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت : پسرم! حضرت زهرا (علیهما السلام) ضامن شده است که آزاد بشوی . بعد از  اینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمودم و اشعار زیادی را سرودم . و به هر حال این خواب را من شب پنجشنبه دیدم و شب یکشنبه آزاد شدم.

چند پیشگویی

معظم له در طول مدت عمر با بر کتشان پیشگویی هایی را فرمودند یکی از انها در خصوص انقلاب اسلامی به رهبری امام بودند که البته خیلی از اولیا الهی این امر را از قبل فرموده  بودند یکی دیگر از پیشگویی ها رحلت امام (ره) بودند که این امر بین بعضی از افراد مشهور بود یکی باز شدن راه کربلا بود که خودم در تابستان  76 از حاج آقا شنیدم که حتی ایشان می فرمودند :تا عید باز می شود و شما هم می روید و البته همین طور هم شد وما به طور معجزه اسایی در خرداد 77 به کربلا مشرف شدیم که البته این خود از کرامات مهم شیخ بود.ایضا در تیر ماه 78 در مسجد حضرت امبرالمومنین (علیه السلام) منبر تشریف بردند فرمودند : ان شاءالله اگر معصیت مردم جلویش را نگیرد سال بعد این موقع راه کربلا  از ایران  باز می شود و ان شاءالله  مثل راه مشهد می شودکه هر وقت خواستید بروید

برکت شیخ

حضرت شیخ چندین سفر به درود مشرف شده بودند که دو سفر آن مواجه با خوشکسالی بود که معظم له دعا فرمودند که : یک سفر در اثنای منبر باران شروع به باریدن کرد و یک سفر دیگر نیمه همان شب باران زیادی بارید وکسانی که در محضر شیخ  در مسجد بودند این را از کرامات شیخ  می دانستند.           

   

1 -  شفای مرض

راوی : افرادی ازایشان التماس دعا می گرفتند ویا دعایی را از ایشان تقاضا میکردند و یا آب و چیز دیگر تبرک می کردند و به مریض می دادند و الحمدالله چنانچه بعداً  عده ای اهل ایمان برایم حکا یت کردند آثار خوبی داشته اند .یکی از آن موارد  را خو دم  دیدم  که مریض سختی بود که با قند  تبرک جناب شیخ  شفا پیدا کردند الحمد الله بعد از گذشت چند سال تا کنون اثری از بیماری پیدا نشده است.

 2 -  شفای مرض

مطلب ذیل به نقل از آقای ابراهیم ذوالفقاری از اعضای هیئت امنای مسجد امیر المؤمنین (علیه السلام)  زاهدان و مستند می باشد.ماه مبارک رمضان سال82 بنده همراه حاج آقا بهلول در مکتب نرجس زاهدان مشغول نماز بودیم.به حاج آقا اطلاع دادند ، دختر بچه ای چهار ساله به نام صنم رئوفی فر از بیماری لاعلاجی رنج می برد و هم اکنون بعد ار 48 ساعت بستری شدن در بیمارسان علی اصغر (علیه السلام)  زاهدان و پس از انجام آزمایش های متعدد دکترها اورا جواب کرده اند .بلا فاصله حاج آقای بهلول فرمودند: باید برویم این دختر بچه را از نزدیک ببینیم : ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که با حاج آقای بهلول به عیادت این دختر بچه رفتیم پدر و مادر دختربچه گفتند: دختر بچه چیزی نمی خورد و مرتب سرفه می کند  .حاج آقای بهلول برای دختر بچه یک لیوان شیر خواستند و دعای مخصوصی خواندند .حاج آقا اسم دختر بچه را پرسیدند و به پدر و مادر آن دختر بچه گفتند از این ساعت به بعد  به جای صنم او را فاطمه صدا بزنند.عصر همان روز نماز مغرب و عشاء را در مسجد امیرالمؤمنین (علیه السلام)  و به امام جماعت حاج آقای بهلول و با حضور استاندار جناب آقای مهندس امینی ، امام جماعت زاهدان حاج آقای سلیمانی ، امام جماعت مسجد امیر المؤمنین حاج آقای خوشبیان ، امام جماعت مسجد امام خمینی ،حاج آقای زاهدی و حدود  400   نفر از مومنین برگزار شد.آن شب در مسجد افطاری بود. و ما مشغول صرف افطاری بودیم که متوجه شدیم همان دختر بچه دوان دوان به طرف مسجد می آید و پدرش هم به دنبالش وارد مسجد امیر المؤمنین شد . از شفای دخترش بسیار خوشحال بود. ابراهیم ذوالفقاری هیئت امنای مسجد امیر المرمنین (علیه السلام) 

 

ببخشید دیر آمدم

حقیر (راوی) ماجرایی که ذیلا از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام اما برای اطمینان خاطر از خود ایشان سوال نمودم وی پس ازامتناع با اصرار حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که:یک روز ظهر در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) سخنرانی داشتم ومی بایست دو ساعت بعد از ظهر در یکی از محله های تهران به نام ((شمیرانات ))  منبر بروم اما در حرم منبرم خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید وقتی که از منبر پایین آمدم دیدم 5 دقیقه تا منبر بعدی وقت دارم لذا خطاب به آقا سید الشهدا (علیه السلام)  گفتم :  آقا جان ! روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام  حالا چه کار کنم ؟! و بلافاصله از حرم بیرون  آمدم جلوی در حرم ماشین خوبی ایستاد و گفت: حاج آقا بیا بالا من هم بلافاصله  سوار شدم و فقط  متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیاد ی حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه در مدت زمان کوتاهی به مقصد  رسیدیم در این هنگام دیدم بانی مجلس جلو در ایستاده  و چون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم اما ایشان گفتند که نه خیر حاج آقا  الان ساعتی است که باید منبر شروع شود وشما سر ساعت آمدید .

روضه خوانی برای وزیر

 می فرمودند :ایامی که در زندان بودم تقریبا ده سالی از زندانی شدن ما شاید گذشته بود که به من اطلاع دادند پسر یکی از وزرای دربار بیمار شده و هر کجا برده اند مداوا نشده است آخرالامر به سفارش یکی از نزدیکانش  با اینکه سنی مذهب بودند متوسل به امام حسین (علیه السلام)  می شوند و نذر میکنند اگر پسرش خوب شود برای امام حسین شیعیان ده روز  مجلس روزه بگیرد.حالا پسر خوب شده است اما کسی از منبری ها حاضر نشده که در محضر آنها روضه بخواند به دو دلیل یکی سنی بودن آنها و دومی همه اشراف و وزرا بودند مطلب در خور آنها نداشتند . خلا صه به وزیر اطلاع می دهند که یک نفر منبری در زندان  شما است او را بیاورید . به ما اطلاع دادند و قرار شد ما منبر برویم . ما هم قبول کردیم واشعار زیادی سرودیم.اما وقتی وارد مجاس شدم دیدم زن و مرد با هم مخلوط هستند لذا گفتم:شنیده ام امام حسین (علیه السلام) پسر شما را شفا داده است و شما نذر کرده اید روضه بخوانید و در ضمن کسی حاضر نشده که منبر برود حال که من منبر می روم شرطی دارم و آن اینکه همه زن ومرد در این تالار بزرگ باید جدا شوند.آنها بلافاصله جدا شدند و چند روز بحمد الله و کمک خدا منبر رفتم روز اول که برایم میوه آوردند نخوردم وگفتم : نمی خورم مگر اینکه برای رفقای ما در زندان ببرید آنها  قبول کردند و تا آخرین روز منبر  برای زندانیها میوه می بردند و این امر باعث خوشحالی زندانیان شده بود  .

 

راوی : (سید عباس موسوی مطلق)

مبنع : سایت علامه بهلول گنابادی

http://www.shia-news.com/fa/news/16024/%D9%86%D9%82%D9%84-%DA%86%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87%D9%84%D9%88%D9%84-%D8%B1%D8%B6%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87

***********************

محمدتقی بهلول گنابادی، فرزند شیخ نظام الدین و نوه  شیخ زین الدین بود که در سال 1279 قمری در بیلند بدنیا آمد.

اجداد بهلول در عربستان سکونت داشتند و از مذهب اهل سنت پیروی می کردند تا اینکه یکی از نیاکان او بنام محمّد طاهر خزائی به خاطر جدیتی که در امر مطالعه و تحقیق داشت به تشیع گروید و از آنجایی که بعد از تغییر مذهب ادامه زندگی در زادگاه به خاطر اعلام عقاید دشوار بود به ایران مسافرت کرد و در منطقه گناباد سکنی گزید. بهلول در 8 سالگی به تشویق خواهرش حافظ کل قرآن شد و از 14 سالگی  منبر رفت.

بیشتر از هر چیز واقعه مسجد گوهرشاد اسم این عارف وارسته که در آن زمان 28 سال بیشتر نداشت را بر سر زبان‌ها انداخت. واقعه ای که در آن شیخ محمد تقی بهلول سخنرانی کوبنده‌ای را علیه رضاشاه در پی ماجرای کشف حجاب انجام داد و بعد از سخنرانی پلیس به مسجد ریخت و عده زیادی را به قتل رساند اما شیخ جان سالم به در برد.

بعد از آن شیخ به افغانستان گریخت و تقاضای پناهندگی کرد اما دولت افغانستان به دلیل نداشتن گذرنامه وی را زندانی کرد. شیخ بیش از 30 سال در زندانهای افغانستان به بدترین شکل ممکن زندانی بود.

شیخ محمد تقی بهلول در مورد ماجرای آزاد شدنش مدعی بود که بعد از آنکه یک روز دلش گرفته و به خدا گلایه کرده بود مادرش را در خواب می‌بیند و مادرش درخواب به او می‌گوید که حضرت زهرا(س) ضامن شده است که آزاد بشوی و شیخ بعد از بیدار شدن از خواب شعری را در وصف حضرت زهرا (س) می‌سراید و البته چند روز بعد هم آزاد می شود.

شیخ پیش از آنکه به افغانستان بگریزد به دلیل خطراتی که وی را تهدید می‌کرد همسرش را طلاق داد و به عقد یکی از دوستانش درآورد و به این ترتیب هیچ اولادی از وی به یادگار نماند.

وی پس از آزادی از زندان افغانستان به مصر می‌رود و در مدت یک سال و نیم اقامت در آن کشور از طرف جمال عبدالناصر به سمت رئیس بخش فارسی صدا و سیمای مصر منسوب می‌شود. مدتی نیز به خاطر تسلط به منابع اهل سنت در دانشگاه الازهر به تدریس می پردازد و بعد از گذشت مدت زیادی از دوران تبعید به وطن بازمی‌گردد.

بهلول زمانی که در زندان بود به دلیل نداشتن حداقل امکانات اشعاری را که می سرود تماما حفظ می‌کرد. وی 120 هزار بیت شعر سروده است که 30 هزار بیت آن متعلق به حضرت زهرا(س) و قسمت قابل توجهی از آن بر وزن شاهنامه فردوسی و در وصف حضرت امام(ره) بود. که به «خمینی نامه» مشهور است.

*بهلول 200 هزار شعرحفظ  بود 

بهلول ویژگی‌های منحصر به فردی داشت، اولا حافظه به شدت قوی ای داشت بطوریکه خودش در این باره می‌گوید:"حافظه‌ای داشتم که نمونه‌اش در دنیا نبود" غیر از قرآن و اشعاری که سروده بود بسیاری از اشعار دیگر شاعران را نیز از بر داشت(200 هزار بیت شعر)به علاوه بسیاری از خطبه‌های نهج البلاغه، صحیفه سجادیه،دعای جوشن کبیر، دعای عدلیه، دعای مشلول، دعای کمیل ، زیارت عاشورا و... شیخ تا چند سال پیش از مرگش هر روز غیر از روزهای حرام روزه بود و غیر از نان و ماست و یا شیر و از این قبیل غذاها و چند میوه خاص چیز دیگری نمی‌خورد و معتقد بود که ماست تمام نیازهای بدن را تامین می‌کند و خودش علت سلامتیش را در کم خوراکی می دانست. 

شیخ محمد تقی بهلول چای را ترک کرده بود و علت را هم شنیدن حکایتی از ناپلئون عنوان می کرد که در این حکایت ناپلئون گفته بود:" هر وقت دیدید بچه های آنها صبح که از خواب بیدار می شوند پیش از هر چیز چای طلب می‌کنند یعنی ما به مقصود خود رسیده‌ایم!"

روزی شیخ وقتی از منبر پایین می‌آید و قصد خروج از مجلس را دارد جوانی بلند می‌شود دست شیخ را می‌گیرد و می‌گوید اجازه دهید در این تاریکی راهنمائیتان کنم آقا، که شیخ جواب  می‌دهد من زیر نور ماه خط می‌نویسم جوان! و این جوان کسی نبود جز سیدعلی خامنه ای که این خاطره را سال‌ها بعد در دیداری که با شیخ بهلول داشت برای ایشان تعریف کرد!

*علاقه رهبر انقلاب به شیخ بهلول

رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای علاقه زیادی به شیخ بهلول داشت جملاتی را در وصف ایشان گفته بود اما این علاقه یک علاقه متقابل بود شیخ بهلول چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان رهبری، با ایشان ملاقات می‏‌کرد و می‏‌فرمود: «وظیفه ماست که به رهبر شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم». در یکی از ملاقات‏‌ها مقام معظم رهبری پیشانی ایشان را می‌بوسد. شیخ بهلول گنابادی در وصف رهبر انقلاب اینگونه می گوید: کسی را بی رغبت تر از ایشان به مال دنیا نمی‌شناسم، شاید من به زهد مشهور باشم اما ایشان از من زاهد‌ترند چون من هیچ ندارم و زهد دارم اما ایشان می‌توانند همه چیز داشته باشند و در عین حال زهد می‌ورزند(نقل به مضمون)

و شیخ محمد تقی بهلول در 7 مرداد سال 1384 و در سن 105 سالگی در حالی که نه زن و فرزند و نه مال و منالی جز ردای تنش داشت از دنیا رفت، تا همه از ایشان به عنوان شگفتی روزگار یاد کنند.

شیخ بهلول با اینکه بیش از یک قرن سن داشت پیاده روی می‌کرد و غذای ساده می‌خورد یکی از دوستان در کربلا رفته بود خدمت ایشون می‌گفت  وقت غذا نون تو شیر تیلیت کردند و با دست خوردند و اینکه وقتی به ایشون موز تعارف کردیم گریه می کردند که ما چرا باید موز بخوریم؟! ببینید تا چه حد زهد داشت این آدم.

و اینکه ایشون دائم السفر بود حتی در سالهای پایانی عمر.

https://www.goyda.ir/biography/celebrities-scientists/6848-%D9%86%D9%83%D8%A7%D8%AA%D9%8A-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D9%8A%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%8A%D8%AE-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AA%D9%82%D9%8A-%D8%A8%D9%87%D9%84%D9%88%D9%84-%DA%AF%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%8A.html

**************************

چرا «بهلول»

 

علّت اشتهار وی به لقب بهلول، به گفته خودش، این بود که: در سنین کودکی برای زن‌ها منبر می‌رفتند و بعد از منبر و درس، اوقات فراغت خود را مشغول بازی با حیوانات می‌شدند. زن‌های محل می‌گفتند: نه به آن منبر و روضه و درس و نه به این بازی؛ او مثل بهلول زمان امام صادق(ع) دیوانه است. بنابراین از آن به بعد مشهور به بهلول شدند، و در زمان رضاخان نیز که قرار بود شناسنامه بدهند، شهرت ایشان را بهلول گرفتند.


برچسب‌ها: شیخ محمدتقی بهلول, رضاخان, مراجع دینی شیعه, مشهد, آيت‌الله خامنه‌اي
بیوگرافی...
ما را در سایت بیوگرافی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadamirkhizia بازدید : 236 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 19:54